رفیقمون یک سیب سرخ قششششششششنگ داد بهم

گذاشتم تو فنجون

یک لحظه برش داشتم،

یادم اومد،

سالهای سال پیش

این سیب،

اسباب بازی ما هم بود وقتی یک نخ به چوبش می بستیم و اونقدر قرش می دادیم که سرگیجه بگیریم!

اگه این سیب یک برگه هم بهش داشت که دیگه عیشمون کامل بود،

هی لنگر بر می داشت و یک هاله سبز رو سر سیب قرمز رنگ...

هعی...




بیخود نیست هیچی نشدیم هااااااااااااااااا!

خخخخخخخخخخخخخخخخ