تعطیلات فوق العاده گندی بود

فوق العاده!

عصبم سر جاش نبود

دیشب دیر خوابیدم

امروز تا نه خواب موندم

یک خواب مسخره، در حدی که بالش همیشگی حتی به نظرم میومد زیادی بلند است!

اذیت بودم

بعد از صبحانه باز خوابیدم تا دو

ناهار مسخره ای خوردیم و خلاصه، دردسرتون ندم

بالاخره از ساعت چهار جمع کردم خودمو. یک دوش گرفتم و بعد بی هیییییییییییییچ هدفی سوار ماشین شدیم با آبجی خانوم

رفتیم سمت کبوتر آباد!

یک بیابون برهوت

می خواستم ببینم مسیری که می ره واسه اصفهان از اینطرف چطوریه

یک ساعتی رانندگی داشت!

تو راه، دفتر نقاشی زنگ زد. چه خوب! بالاخره رفت تهران سر خونه زندگی اش. خوبتر اینکه گفت دو هفته ای هست به شدّت داره ساز می زنه!

خیلی قشنگ می زد. حیف شد من هیچوقت نرسیدم بهش. حتی قرار بود سازهای منو ببینه ولی جور نشد و رفت.

می گه زندگیتو بکن خر نشی زن بگیری ها!

خخخخخخخخ!

فکر کن! یک زن دیدگاهش به زندگی شده این! زن نگیری هااااااااااااااااا! زندگی تو بکن! خخخخخخ

جعفر رو هنوزم داشت. گفت می خواد بفروشه، شوهرش فرصت نمی کنه ببرن واسه فروش

گفتم اگه خودت بودی تا حالا به دو برابر قیمت فروخته بودی. می گه آره! یکی دیگه هم خریده بودم بی شک!

بگذریم

کلی رانندگی کردیم و نهایتا از سپاهان شهر سر در آوردیم. می خواستیم برنچ بخریم، یک دنیا چیز خریدیم، یک کیلو هم برنج قهوه ای!

خخخخخخخخخ!

برنجی که تمام شد خوب نبود. یعنی زیاد خریدم، آخرهاش بید افتاد به جونش. 

متاسسسسسسسسسسسفانه! می دونید!

متاسسسسسسسسسسسسسسفانه !


فردا، باید برم نظام مهندسی. از شدّت بی پولی، مجبور شدم دیگه گار کنم!

راستش، می خواستم بذارم کنار. مسوولیت زیادیه و پولش ناچیز. از پارسال که آقا امام جمعه(!) واسه فشار نیومدن به مردم، دستووووور داد تعرفه خدمات مهندسی رو کم کنند، هنوزم قیمتها متناسب نشده است. حالا من نمی دونم بساز بفروشها راحت تر بشن، قیمت مصرف کننده رو منصفانه تر تعیین می کنند؟ خب به قشر ماست بند فشار می آوردی آقا ! اقلا مطمئن بودی هر کی، چه اونکه ماسک ماست چکیده می ذاره به پاشنة پاش، چه اونکه ماست تنها قاتق نونشه، یک بهره ای می برند!

بهرحال. مجبور شدم. تا سقف معاف از مالیات، امسال هم کار می کنم.

تا ببینیم چی پیش میاد.

کلاً، پول چیز خوبیه.

خیلی خوب!

غلط کرد اون معلمی که به ما اشتباهی درس داد! علم بهتر است از ثروت! پهن خورد! احمق!