پریش می گه
خیلیا صوح که می شه راهی به جایی ندارند
اوی که نون شومدا داری، انقه جیلیز ویلیز نکون
صوح=صبح
شومدا= شامت را
بخصوص قبل تر ها که بیشتر ماموریت می رفتم
به وفور شاهد دهات و روستاهایی بودم که یک عالمه از سکنه اش کنار کوچه نشسته بودند و تکون نمی خوردند در حالی که همزمان می دیدی مثلا تنها جوب وسط همون کوچه شون از آشغال و گنداب پر بود و کافی بود اینها فقط همت کنند هر کدومشون دولّا بشن و سه تا تکه از اون آشغالها و پلاستیکها و بطری هارو بردارن و جمع کنن
ولی نمی کردند
همونطورکی،
چمباتمه زده ، تکیه به دیوار
نگاه ما می کردند که سوار ماشین، از تو چاله چوله های خیابونشون رد می شدیم.
اون موقع کارشون تعجب منو قلقلک مید اد اما الان مدتهاست که خودم، درست به وضع همونها، کنار کارهای نکرده ام می شینم و ،
فقط نگاه می کنم!