هنوز کف پای راستم گز گز می کنه

مرده شور ماشین ایرانی رو ببره!

گمونم  عیب از ماشینه!

اگه از سنّ  و سال من نبوده باشه!

حخخخخ

دیروز، 

یک مسافتی رو تو جاده بودم.

حال داد.

خیلی زیاد.


فرازهایی از کیفشو می گم،

 اگه یادم بیاد منتهی، 

بحث ماشینه.

ساعتها،

 با یک بوق مسخره که روی سرعت 120 گذاشته بودن، دمخور بودیم!

اولین بار اصلا نفهمیدم چیه.

 فکر کن!

 طی سیزده هزار گیلومتر رانندگی با ماشینم،

 هیچوقت به سرعت 120 نرسونده بودم.

دیروز که ییهو رسید و این بوقه زد،

 گفتم یا خدا! 

وا شد از هم!

بعد تست کردم دیدم که اینه

مسخره بود.

 اگه کم محلی می کردی، بجای اینکه بلند تر برات سوت بزنه، کامل خفه می شد!

فقط موقع رد شدن از 120، آخ آخ می گفت!

تا 135 رسید،

 بعدش گفتم بابا بی خیال! ماشین ایرانیه. لاستیکش اگه ترکید، توبه نکرده و ناکااااااااااااااام، رفتیم اون دنیا!

منم ول کردم

 تمام مسیر همون 120 تا رو گاز دادم

عین بچّه مثبتهای الاغ !


آخه هیچکسی تو جاده نبود!


یعنی نه که نبود، 

همه غیب بودند!


منظره و هوا و  الخ یک جوری بود،

 آدم دلش می خواست بکشه کنار،

بایسته رو لبة یک شیب،

 رو به آفتاب عالمتاب، 

رو به سراشیب خاک، 

دستاشو وا کنه به طرفین،

چشماشو ببنده یک آن،

لبخند بزنه و 


و رها کنه خودشو !


منتهی،


یکبار که کشیدم کنار اونقدر ماشین از غیب رسید،

اصلا روم نشد چیزو در کنم، 

چه برسه که بپاشی به خاک!


ولی می دونید،

 نه که فکرشو کرده بودم، نگه داشتنشم سخت شده بود!

خلاصة ماجرا! 

...

پرت نشیم،

آقا مرده شور ماشین رو ببره!

اونقدر صدای باد اذیت می کرد، آدم عق می زد!

باد داخل ماشین نمی اومداااااا

از پرایدم باد هم می اومد.

 این باز خدا باباشو بیامرزه،   باد رو نمی ذاشت که بیاد

امّا صدا !

تماااااااااااااااااااام وقت صدای هوهوی باد !

...