امروز نت نداشتیم، نشد ارشادتون کنم! هه هه
عرض به حضورتون، این دکتورها نبودند.
این مهندسه هم بوی گنننننننننننننننننند می داد، هی هم زر می زد!
همون صبح هم ویندوزش خراب شد و، بی کار شد به کل!
تمام روز دنبال این بود که یک خاطره ای که با جمله ثابت : " تو شرکت قبلی که بودیم ... : شروع می شه رو تعریف کنه
و من ، اصصصصصصصصصصصصصصصلا حوصله اش رو نداشتم!
بهرحال گذشت.
الانه اومدم خونه، اول از همه چشم الکترونیک چراغها رو درست کردم
بعدش آب رو قطع کردم و تانکرها رو گذاشتم تو مسیر ، که خالی بشن
فکر کنم نخوابم
یکم جارو بزنم،
یکم امورات رو مدیریت کنم
تا ببینم چی می شه!
ولی نه، خوااااااااابم میاد!
خخخخخخ