تو حمام بودم، زنگ زدند
جمع کردم و لباس پوشیدم و رفتم دم در
خانومهای گندمی بودند
راجع به پنج شب شور و عزا که از فردا تو ساختمان برگزار می شه، حرف زدند
وقتی برگشتم داخل
دیدم زیپ شلوارمو نبسته ام !!!
دم در هم با حوله رفتم! خیس و تمیز!
سبزی خوردن خریدم واسه شام
خعلی حال می کنم باهاش
جاتون تهی
شب خوش