هایده،
در کنار انوشیروان روحانی و یک خانومی که چنگ می نوازه، آواز می خونه
تو یار من باشی وای، چه عالمی داره
فدات بگردم من
فقط بگو آره
...
اون انوشیروان که خب،
دایم داره می خنده و سرشو تکون تکون می ده.
خیلی کاریش نداریم با اون سر آستینهای کشی و دخترونه اش
اون به کنار.
داشتم فکر می کردم مرحوم هایده،
وقتی پشت چشماشو نازک می کرد و
دهنشو غنچه می کرد و
سرشو همچین یوااااااااااااااااش،
از شونة چپ به راست می چرخوند و می خوند که:
تو یار من باشی وای، چه عالمی داره،
کسی هم مد نظرش بود؟!
می خوام ببینم،
این لطافت آواز،
بخاطر اینه که یکی تو ذهنش بود،
یا
یا با خودم تصور کنم که اگه کسی تو ذهنش بود،
چققققققققققققققققدر به زیبایی آنچه خونده اضافه می شد!
خدا رحمتش کنه.
صدای داوودی ای داشت که یک موهبت بود براش و بالاترین شکر داشتن اون موهبت این بود که با خودش نبردش زیر خاک،
اونم به فرم آک !
فی الواقع،
اون موهبت مال خودش نبود
به اون داده بودند که فیضشو برسونه به باقی مردمان
و اون،
به نظر من
تا جایی که می تونست رسوند.
ما خجالت بکشیم که امانتی دیگران رو دو دستی گرفته ایم لاپامونو،
ول نمی کنیم!
ختم کلام!
توضیح واسه بعضی ها:
منظور چیزی که لاپاتونه نیست.
یک بچه رو تا حالا تو موقعیتی دیده اید که چیزی رو که دوست داره می خوان ازش بگیرند؟
سفت می گیرتش تو دستش و دستاشو می گیره لای پاهاش
گردنشو می کشه به سمت آسمون
اشک تو چشماشه
قوس دهنش به پایینه و
تنها سلاحش
گریه
دم دستشه...
شبتون خرّم.
عزّت زیاد
خوب شد توضیح دادی
وااااااای داشتم فکر بد میکردم
استعفرالله....
که تو ضیح دادی