صبح، یک یادداشت سراسر شکایت از امید داشتم.
بحث بهره بانکی و اقتصاد و الخ.
اصلا امید رو یادتونه؟
امید.
نه؟
...
مهم نیست.
از رفقایی که ثمرة وبلاگ بود و ارادت زیادی دارم بهش
براش نوشتم حالا چرا می زنی؟
نوشت که کارد به استخون رسیده آخه.
الان،
حیفم اومد که براش ننویسم رفیق،
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی !
والله!
ولی، به قول دکتر شریعتی - گمونم-
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و
و از احساس سرشار است...
شب بخیر