خیلی بیخودگی کار می کنیم، هاااااااااااااااااااا !
از دو ساعت قبل کلی تدارک دیدم که چندتا ورقهای کناف رو ببرّم
یکم بزرگ و بد بارند
منم دلم نمی خواد بگم همسایه ای کمکم کنه که بیارمشون بالا
کسی هم اطراف نیست که واسه این کار صداش بزنم.
تصمیم گرفتم خردشون کنم که بشه منتهی
چون روز اول بود، کلی طول کشید و فقط یکی شونو بریدم.
تاااااااااازه هم فهمیدم که یکی از پیچهای هدایتگر اره گم شده است، هیچ پیچی هم بهش نمی خوره
واسه همینم، کلی قیقاج بریدمش!
خخخخخخخخخخخخ
درستش می کنم.
کلا، دست تنهایی، کاری پیش نمی ره آنچنان!
متاسفانه.
من نمی دونم خدای تبارک چطور دست تنها ایییییییییییییینهمه کار کرده،
ولی بشر با اون ذات الوهی اش، اینقدر سختشه!