خوووووووب، صبح علّافمون بخیر! هه هه
نقل می کنه که در اصفهان، یک بنده خدایی یک زمانی بیست میلیون تومن می ده جهیزیه.
طبق رسم مهوّع اصفهانی ها که ذیلا شاید توضیحش بدم
جهاز رو می چینند و بعد فضول باشی های فامیل (=کلّ خانومها) می رن تو خونه و تک به تک اجزای خریداری شده رو از شورت تور عروس بگیر تااااااااااااااااااااااااااااااا قاشق و بشقاب و دستمال مخصوص بستن مچ پای دوماد و الخ، نگاه می کنند.
یکی از حضرات، می پرسه که چرا تلویزیون ال سی دی خریده اید و چرا ال ای دی نخریده اید!
حاج آقا، بابای عروس، عصبانی می شه. می فرماد من بیست میلیون داده ام به شما که بیاید  دختر بنده رو فلان،
شما دو میلیون به من بدید من کلّّّّّ فامیلتون رو فلان !
ختم کلام !

اینو گفتم که بگم، من اولا از این رسم اصفهانی جماعت به شدّت متنفرم
بعدش بگم که اگه کسی هنر زندگی کردن داشته باشه، به دیگ و قابلمه نیست!
بخصوص تازه به دوران رسیده ها گاهی یک چیزهایی می خرند که عمراً نه بلندند ازش استفاده کنند، نه می کنند، نه اگه بکنند به دلشون می شینه!
فقط وبال گردنشون می شه و گرفتار می شن به سطح شعور نداشته شون که اول زندگی بجای اینکه عروسی اینها باشه،
عروسی بازاری ها و نزول خورها و الخ است.
بعدشم که زرتی طلاقه و حراج!
من،
یک زمانی کل زندگی ام تو یک ساک جا می شد!
زمانی که دانشجو بودم.
و همون موقع با خودم گفتم باید همینطوری بمونه!
جمع و جور
الانه هم حد اقلی است که لازم نباشه از همسایه چیزی بگیرم،
یا در عذاب باشم
ولی آنچه هست، مینی مم است و به نظرم کافی است.
با این وجود، خیلی چیزها دورم  تو خونه ام هست که مدتها می گذره و استفاده مشخصی نمی کنم ازشون
بخاطر وجود تمام اون چیزها، متاسفم !
والله!
من زندگی توی هتل رو دوست دارم! هرچند کم پیش اومده که تو هتل باشم
از این نظر نمی گم که یکی دیگه کارهای آدمو انجام می ده. از این نظر که در حد اقل و البته حد نیاز، همه چیزت هست.
شما چطور؟
شما که یک اتاق اختصاصی تو خونه باباتون ندارید،
وقتی یک خواستگار براتون پیدا می شه،
هوس چه چیزهایی می کنید؟
فکر کردید؟
لباسهای فلان
کفشهای فلان
طلای فلان
آشپزخانة فلان

هی هی هی هی هی! زنهار! این ره که تو می روی به ترکستان است عمو!
فلان باید تو فلان آدم باشه نه فلان !

(جمله آخر برداشت آزاد!)