تقریباً،

می شه گفت،

اخلاقم سگه امروز.
من با همه اینکه می گم دنیا و همه آدمها کمرنگند برام
و نمی گم به تخمم اند، چون واسه بعضی ها احترام قائلم هنوزم،
منتهی
وقتی یکی مدااااااااااام موج منفی می ده، منم می گیرم.
امروز صبح،

دیگه سیرخواب شده بودم که ساعتمم شروع کرد به زر زر کردن
تا از زیر تخت پیداش کردم،

یکم طول کشید
اینم هی صداشو برد بالاتر
بعدش،

مشکل همیشگی اینکه،

از بس پوستم خشکه یا چه می دونم شاخی و سفته،
این صفحه تاچ درک نمی کنه که منم!

واکنش نشون نمی ده!
سر صبح،

باید اول دستمو هااااااااا کنم یکم مرطوب بشه که موبایلم بفهمه !
...

موبایل کونی !

خلاصه،

تا این کار رو بکنم،

اون نانجیب بازم صداشو بالاتر برد
بعدشم که نمی دونم دستم عوضی خورد به کجا که اصلا اون منگولة ساعته رفت و حالا مگه پیدا می شه!
یک مشت انگشتمو از چپ به راست کشیده ام
یک مشت از راست به چپ
زیر به بالا
بالا به پایین
خلاصه این آخری جواب داد و صفحة منحوسش اومد و حالا دوباره از نو،

صفحه کونی همونطور که گفتم،
انگشت ما رو قابل نمی دونن، واکنشی نمی دن!
خیلی مسخره است ها!

حالا من که بیدار بودم، می خواستم مثلاً رعایت مجاورین رو بکنم،

از آبجی خانوم اتاق مجاور تا همسایه اون سمت دیوار.
بیخیال.

بالاخره خاموش شد ولی،

...

اعصاب ندارم انگار...