یک عصر پنج شنبه،

به نظرتون چه کاری می شه کرد؟

بیرون نمی خوام برم. شلوغی این موقع هفته اصصصصصصلا بهم حال نمیده

پخت و پز هم، به آدم سیر مزه نمی کنه

فکر کنم اگه میوه بخورم باحال باشه!! آره! پرتقال درشتی که رو یخچاله، می تونه طعم لحظه رو عوض کنه!

ولی بطور کلی، هیییییییییییییییچ انگیزه ای، کاری، هیچ چیزی جلبم نمی کنه !


آبجی خانوم می خواد عدسی بذاره

مامانم بهش گفته با چنگت پیمانه کن

اینم فکر کرده که اشکال کار از پیمانه بوده، اولش چنگ چنگ عدس بر میداره ، بعد می ریزه تو پیمانه همیشگی، با شک نگاه می کنه بهش، به نظرش میاد کمه!

دیوانه است! می گه عدس که باد نمی کنه که ! به نظرم کمه!

به قول ماها، یک چنگ هم بذاری(!) پیمانه می کنه!

یعنی یک چنگ که انگشتش به هم بیاد

لابد خیلی عقلش نمی رسه که اندازه چنگش با چنگ مامانش فرق داره، 

خخخخخخخخخخخ!

نوشته بود مردم می رن کره ماه، ما دو تا پامونو می کنیم تو یک پاچه شلوارمون نیم سا عت از خنده روده بر می شیم، خدایا این دلخوشی ها رو از ما نگیر

هه هه

غر نزدما

از قضا، جالبه. 

جالب نه

یعنی می شه به همه اینها هم، لبخند زد و گذشت...