رفتم دنبال خوندن شعر و شاعری
اینم قشنگ بود
از احسان خان:
وقتش رسیده یک زن طاهر بگیرم
شاید کمی آرامش خاطر بگیرم
چون بنده آهی در بساطم نیست باید
یک دختر از"آخوند"یا"تاجر"بگیرم
یک دختری با یک دو جین ویلا به نامش
یا دختری با "پورشه"و "هامر"بگیرم
خوش رو و مایه دار و شیک و دست و دلباز
از هر جهت آماده و حاضر،بگیرم
حتی اگر هم زشت باشد،صورتش را
با پوستری از "باربارا"کاور بگیرم
وقتی که خرج از جیب بابای زنم هست
من می توانم مجلسی فاخر بگیرم
اما خیال باطل است اینها و باید
در باب این موضوع،آلزایمر بگیرم
از حق که پنهان نیست،از باقی چه پنهان؟
من دوست دارم یک زن آمر بگیرم
در من نهادینه شده چون زن ذلیلی
باید زنی چون"مارگارت تاچر"بگیرم
از کودکی هم آرزویم بوده اینکه
آخر زنی با زلف های فر بگیرم
شاید برای چاپ این اشعار پر مغز
روزی زنی با منصب ناشر بگیرم
در راستای امر آقا!(بچه زایی)
باید زنی"فول شارژ"و"فول پاور" بگیرم
چون بنده در باب فلان!گاگول هستم
پس لاجرم باید زنی ماهر بگیرم
تا آخر ماه سر کند با این حقوقم
باید زنی جادوگر و ساحر بگیرم
...