طرف اومده منو ارشاد کنه

می گه که، فکر کن اون دنیایی باشه، حیف نیست نماز نخونه آدم؟

فکر نمی کنی پشیمون بشه آدم؟


بهش می گم رفیق، آدم چه بخونه چه نخونه، پشیمون می شه

مولوی باشه شاید،

 حکایت می کنه که کاروانی شب جایی می گذشت.

 ساربان می گه اهالی، زیرپای شما چیزهایی هست، 

اگه دلتون می خواد، ازش بردارید

منتهی بهتون بگم، فردا که روز بالا بیاد و روشن بشه ما از این موضع گذشته ایم و دیگه بهش بر نمی گردیم و اون زمان، هر کی هرچقدر برداشته باشه، کم یا زیاد، پشیمون و نادم خواهد بود!

ملت،

سرگردون

بعضی یکی دو تا سنگ بر می دارن می ذارن جیبشون

یکی خورجینشو پر می کنه

یکی تو کلاهش یکم بر می داره

یکی می گه شن و ماسه زیرپام چه ارزشی داره، چیزی بر نمی داره

می گذره

حضرات عبور می کنند و دم دمهای صبح

وقتی هوا روشن شده بوده

نگاه می کنند

چیزی که فکر می کردند شن و ماسه بیابون خداست، درّ و گوهر بوده!

و همونطور که بهشون گفته شده بوده

هم اون که هیچی بر نداشته بوده نادم بوده

هم اون که خیلی برداشته بوده، پشیمون بوده که چرا بیشتر بر نداشته است!

می دونید

حالا تو بحث این دنیا و عبادت و اون دنیا و الخ هم، 

شما اختلاس نکنی و سرقت نکنی و خون نکنی و از اونطرف

اینو بکنی و اونو بکنی و الخ و دولخ

تک به تک، 

عین الماسهایی است که شما برداشته،

 یا بر نداشته ای!

شما داااااااااااااائم هم نماز بخونی، 

اون دنیا پشیمونی !


راستی، یکی می پرسید که چرا جای مهر روی پیشونی خانومها نمی مونه، ولی آقایون بعضا، پینه بسته پیشونی شون؟؟

درحالی که بعضی خانومه خیلی بیشتر از آقایون، سجده می کنند!