ظهر، مسیرمو عوض کردم و رفتم جلو خونه فهیمه اینها.
هیچ تفتی نذاشته بودند، اطلاعیه ای هم به دیوار نبود. لذا، زنده است.
بالاخره عصری جواب اس داد، گفت فردا میاد شرکت. احتمالاً حبس بوده است. نمی دونم. باید بیاد از خودش بشنوم.
ناهارمون، لازانیا بود. خوشمزه شده بود! کلی آبجی خانومو تشویق فرمودم. مزه غذاهای بیرون رو می ذاد. نمی دونم چون سویا قاطی گوشتش کرده بود، یا چون سس مخصوصشو با شیر و کره درست کرده بود، یا بخاطر اون ادویه ای که روی بسته لازانیا بود.
بهرحال، خوب بود.جاتون تهی
بعد ازخواب عصر رفتیم سیتی سنتر. لباس می خواست، نپسندید. گوشت گوساله و گوسفند خریدیم و برگشتیم. تا همین الانه هم داشتم قصابی می کردم!
آقا حدود یک دقیقه ایستادم جلوی خودپرداز، چندتا چابجایی انجام دادم، یک عالمه کارمزد برداشت! اونوقت چراااااااا؟ چه کار کرده مگه؟ نصب و نگهداری این تجهیزات از محل سود سپرده هایی که معلوم نیست چقدره و چیزی اش به مشتری نمی رسه قابل تامین نیست یعنی؟!
بگذریم.