ما یک اصطلاحی داشتیم به بچگی،
به اسم پاپیچک !
به کسر چ بخونید لطفا!
پاپیچک،
یک وقتهایی به کار می رفت که مثلاً پای راستتون عوضی اشتباهی فرو می رفت تو پاچة گشاد پای چپتون و،
به سلامتی و دل خوش،
کلّه پا می شدید!
یک جور خود درگیری مخرب بود به اصطلاح!
یک چیزی که به سقوط و آسیب و چه بسا به سقط جنین منجر می شد!
حالا البته زن باردار که شاید دیگه دامن می پوشید و تنبون نداشت که پاپیچک براش رخ بدهد منتهی،
منظورم این بود که اگه زمین نمی خوردی هم،
ته دلت می ریخت و یک لحظه استرسی می کشیدی که بهرشکل بعدها به جهاز هاضمه ات تاثیر می کرد!
(آخی، یادش بخیر، گفتم هاضمه یادم اومد یک بزرگواری خیلی خواسته بود بی غلط باشه، سوال کرده بود که هاضمه با کدوم ز هست، بهش گفته بودند، بعد نوشته بود حاضمه !
خخخخخخخخخخخخخ! خدا این دلخوشی ها رو نگیره از ما الهی آمّین! )
عرض به حضورتون، بی راه نریم، بحث پاپیچک بود با عواقبش
الانه،
اس ام اس اومده که آقا اگه زائر کربلا هستید یادتون باشه به شهدا مدیونید، عدد 40 رو به 6362 ارسال کنید تا نام شهید واسه شما ارسال بشه.
منظور اینکه شما نایب فلان شهید بشی و از طرفش، زیارت کنی قبر آقا رو!
حالا فکر کنید!
...
یکم فکر کنید!
...
من چون نمی فهمم می گما،
آقاااا!
اگر شهدا عند ربّهم یرزقون اند،
اگه با اولیاءالله محشورند
اگه با صاحب قبر علی اعتقادنا نشست و برخاست می کنند و چشم تو چشمند و الخ،
...
هیچی! حرفی ندارم.
ما،
یعنی اینی که همچین طرحی به مغز علیلش رسیده،
یا شهید بودن شهدا رو قبول نداره
یا جزو اولیاء الله بودن آقا رو
یا یکی از این روایات توصیفی جهان آخرت رو
بهرحال، یک جای کار می لنگه انگار،
شایدم عقل منه، که این از همه محتمل تره.
ما،
همیشه فکر می کردیم آدم هرچی کمالات و معنویاتش فزون تر می شه، از یک نردبونی هی می ره بالاتر
هی می ره بالا
...
هی می ره بالا
...
حالا ممکنه ییهو ماجرای بلعم باعور هم بشه ها،
یا بعضی از علمای ماضی حتی، که زمان جوونی شون گردنشون داشت می شکست زیر بار سرشون و بعد که چرخ چرخید و یکم چربید،
دیگه تبر گردن مبارکشونو قطع نمی کرد،
ارّه برقی هم به یدک نیازمند می شد،
(برخلاف بشر که تو جوونی هر سایز و قدی هست به مرور و به سمت پیری هی تحلیل می ره و حتی قدّش کوتاهتر می شه.)
بماند اینها...
بماند که بلعم وار، می شه فرو افتاد منتهی،
اگه فرض کنیم که سقوط در کار نیست،
اینها نردبون معنویات رو منحنی فرموده اند!
یعنی هرچی بری جلو،
یک جاهایی می بینی داری می ری پایین و باید متوسل بشی بلکه نردبونت سفت بشه، باااااالا بری باز!
آقا!
بر من نسیان غالب می شه
علوم تغییر می کنه
دروس عوض می شه
من الانه بی سواد حساب می شم به نسبت کسی که تازه داره فارغ می شه چون از نردبوم علم رفتم که برم بالا منتهی،
خدا که ابدی و ازلی بوده و همونه که بود،
پس یکی اگه شد آیت الله العظمی،
دیگه بی معنیه که برگرده به ثقه الاسلام و المسلمین!
نه؟
نردبون علم هم منحنی می شه هم دولّا می شه هم می شکنه،
نردبون علما چرا ؟!
گیرم یک عالمی هم یک اشتباهی کرد،
که می کنه چون بشره،
مگه اینکه هیییییییچ شکّری نخوره از ترس اینکه اشتباه کنه که دیگه اون موقع صد رحمت به زنبور بی عسل،
ولی بهرحال با یک اشتباه که دنیا نمی رسه ته!
می فهمه،
توبه می کنه،
مجدداً همون آیت الله توّاب است.
حرمت نگه داریم!