قدیمترها که مسلمون تر بودم و مسجدی،
یکی از عباراتی که باهاش از دهن مسلم جماعت صلوات می کشیدند بیرون این بود که ییهو یکی بلند صدا میزد:
لال از دنیا نری بلند صلوات!
بعد،
مسلم جماعت
لابد از ترس اینکه موقع مرگ لال از دنیا بره،
با صدایی که همچین از ته اعماق دلش
از یک جایی،
شاید فقط یکم مونده به مخرجش به سمت بالا در میومد،
پاسخ می داد.
حالا من مونده ام موقع مرگ، به چه کار میومده است زبان؟!
گیرم که لال!
صد البته منظور این نبوده که انشاالله موقع مرگ بتونی جیغ و ویق کنی و به عزرائیل بد و بی راه بگی و الخ
منظور،
لاید،
این بوده که وقتی نکیر و منکر میان سراغت و از درسهای کودکستانت تاااااااااااااااااااااااااااااا همین آخری ها رو هی ازت می پرسند،
شما لال نباشی، بتونی عین بلبل جواب بدی!
امام اول؟ علی
امام دوم؟ حسن
امام سوم؟ حسین
امام چهارم؟ زین العابدین
امام پنجم؟ علی النقی
امام ششم، امام تقی
امام هفتم، موسی کاظم
امام هشتم، امام رضا
رضا به حکم قضا ؟
نهم امام
دهم امام هادی
یاااااااااااازدهم عسکری
دوازدهم غایب است
؟
آخه مرده!
شناخت امام که به ردیف کردن اسم و ترتیبشون که نیست قشششششششششششششرییییییییییی!
لال باشی و خفه بشی و شعر نتونی بخونی در جواب فرشتگان مقرّب، خیلی مقرّب تری تا که کرسی شعر بگی !
هان، اینها رو گفتم که بگم لال از وبلاگ نری، بلند صلوات.