ماجرا اینه که شهین خانوم رفته از تلفن آقا مرتضی استفاده کنه که یک پیغام ضروری به اعظم بده منتهی،
الان که گوشی دستشه از زمین و هوا و ابر و نمک و الخ و دولخ حرف می زنه
و عبارت همیشگی:
تلفن، قبل از آینکه فرهنگش وارد مملکت بشه، خودش وارد شد!
عین همه چیزهای دیگه!
ماهواره، اول خودش، بعدش هیچوقت فرهنگش!
موبایل، اول خودش، شاید بعدها فرهنگش!
کامپیوتر، مدل به مدل نو ترش، دریغ از دو قرون فرهنگش
و قص علی هذا
می گفت باغهای سیب سمیرم رو یکجا می دن اجاره واسه صادرات.
پول فراوون سرازیر می شه به ده،
منتهی،
فرهنگش، فرصت ورود نمی کنه
اینه که یک عالمه از حضرات باغدار
اول یک شاسی بلند می خرند
بعدش معتاد می شن!
صدای خوشمزه ای که اسمشم میاد دلم براش تند میشه
خدا بیامرزتشون
سرت سلامت باو
فرهنگ واس چیته
والا!