جمال، فرزندم!

اصفهان امروز برف بارید! گو اینکه در چهارمحال و بختیاری، آفتاب بود و باد!

دنیا عوض شده است. لااقل امروز چپه است!


روزم خوب و آرومی بود امروز. بعد از سالها رفتم سایت. راستش، احساس کوچکی (کوچک بودن) کردم نسبت به آدمهایی که تو شرایطی سخت، مشغول کار بودند. از کارگر ساده بگیر تا سرپرست و مهندسهای هم ردیف خودم. 

آدمهایی که آفتاب سوزونده بودشون

آدمهایی که بعضاً دو سه سال بود ندیده بودمشون و به وضوح از بین رفته بودند!

لابد خودمم به همون نسبت داغون شده ام. نمی دونم.

هیچ نمی دونم.


فکر شام باید باشم. هرچند ناهار خوشمزه ای خوردم. جوجه کباب!

اما، گشنمه الان.

عجالتاً .