عاشقی،
بیماری ای است،
منبعث از بی کاری!
کار که نداشته باشه آدم
طاقباز می خوابه رو تخت
نگاهشو میدوزه به سه کنج اتاق
عینهو عنکبوت
شروع می کنه به بافتن!
بافتن رویا و خیال!
بی کاری
امّ المفاسد است به تعبیر ملّایی که من باشم!
بی کار که باشی، به دیگران فکر می کنی (چه بسا لابه لای همین فکرها هم عاشقش بشی)
تو بی کاری،
غیبت می کنی
سرقت می کنی!
گلایه می کنی
قیاس می کنی!
بهترین دوای عاشقی،
مشغله است!
اونقدر مشغول بشی که نفهمی کی صبح می شه کی ظهر!
نفهمی کی چی پوشیده و کجا خوابیده و چه کرده و چه خورده!
مشغله که داشته باشی
چرب و شیرین زندگی ات هم عوض می شه!
پشت بند مشغله، پول است
و پول، مدل تفریح رو عوض می کنه
پول که باشه، دسته جمعی تفریح می کنی! اینه که کسی غایب نیست که غیبتش بشه
پول که باشه، مداااااام داری می خوری، دهنت پره، اینه که فرصت نمی کنی غر بزنی
مشغله، گرگ رو از زوزه باز می داره!
(این مهم است ها! زیرش خط بکشید!)
هیچ تصویری تو ذهنم نیست که گرگی حین دویدن، زوزه بکشه!
همیشه، گرگ، روی بلندی ایستاده، سرشو رو به سمت ماه کرده، زووووووووووووووووووووزه می کشه!
یعنی در بی کار ترین حالت است که صداش در میاد
که به افق دور نگاه می کنه
که حضورش رو همه جنگل احساس می کنه !
بی کاری، درد بدیه!
کارمند بشید الهی! خخخخخخخخخخ
جمال پسرم، با تو بودمااااااا!
برو کار می کن مگو چیست کار
که سرمایه زندگانی است کار
برو جانم. برو
گاهی هم یاد دخترت کن