پسرم جمال!

هیچوقت پیتزای پپرونی نخور پسرم!

من خریدم، نتونستم بخورم. طبع تو هم اصولاً به ننه بابات رفته دیگه، فلذا،

فرض رو بذار از دیدن اون برش ها سوسیس پپرونی عقّت بگیره و نخوری لذا،

پپرونی سفارش نده دست کم.

این از سفارش بابات که بیخودی پولاتو خرج نکنی. من می گم بده نون و ماست! خییییییییییلی بهتره از خیلی غذا.


امّا بعد

پریشب که از سفر برگشتم بخاری اتاقمو روشن نکردم. با پتو هم می شد به طرز محبوبی خفت! گزنده نبود دما.

دیشب هم حوالی یک و خرده ای بیدار شدم و خاموشش کردم و یک سره، خفتم تا صبح. خوب بود هوا.

شایدم دچار گرگرفتگی ناشی از یائسه شدن شده باشماااااااااااا! نمی دونم زیاد.

ولی بهرحال، نه سردمه نه گرم. خوبه هوا.

مورخ بیست و هفتم آذرماه نود و چهار.