جمال، دلبندم!

عصر با مادربزرگت حرف می زدم.

یک عااااااااااالمه غیبت مامانتو نمودیم!

جای تو تهی!

خخخخخخخخخ!

عرض به حضور پسّر گلم، ظهر که رسیدم خونه دیدم همسایه زنگ زده است

پس زنگش زدم و متوجه شدم نیاز به یک فایل پاورپوینت داره واسه دخترش.

قرار شد ساعت پنج ببینم چی می گه و چشمت روز بد نبینه از پنج تا همین الان، داشتم پاورپوینت درست می فرمودم!

انگار نه انگار که این تکالیف رو گذاشته باشند که بچّه، به چالش بیفته و کار کنه!

طفلک باباش و 

مامانش و ،

حتی من همسایه اش!!!

خلاصه به اهّن و تلپی، ده تا اسلاید درست کردم براش که اولی اش بسم الله بود و آخریش گروه تهیه کننده و جالب اینکه بچه از همین الانه یاد می گیره می تونه کار دیگرون رو به اسم خودش مصادره بکنه!

هیییییییییییییچ اسمی از من و مامانش و باباش و الخ توش نبود عوضش، 

یک عااااااااااااااالمه صغری سیبیلو و مرضیه غر غرو و چه می دونم الخ و دولخ با اسم و کنیه ردیف شدند که ما کردیم!

آره جون خودتون! شماها بودید!

به جان خودم اگه حتی بدونن چطوری پاورپوینت رو باید کلیک کنند تا راه بیفته!

جاااااااااااان خودم!

خلاصه پسّر گلم، اینم زکات علم بابات!

تازه فقط این نبود! دو تا سی دی هم از خودم سوزوندم و نشد که رایت کنم براش!

یا من بلد نبودم یا یک جایی ایراد داشت خلاصه رو فلش دادم دم خونه شون! 

اونم خمس بابات!

دیگه الانه طیّب و طاهره همه در آمدمون! سهم همسایه از توش رفت بیرون!

هعی خدا

برم یکم ساز بزنم، از دلم در آد!

والله!