این اهل هنر، واااااااااااااقعاً ملّتی هستند متکدّی!

ببخشیدا،

اما هستند!

اونشب هنوز ساز منو دست نگرفته، شروع کرد ایراد گرفتن!

منم گفتم آقا، ساز قادرپناه است! مهرش روشه!

بلکه خفه شد!

بعد پاشد رفت کتاب دوم کیوان ساکت رو آورد شیافم کرد!

نه هزار تومن چیزی نیست، اما،

راستش من خوشم نمیاد از جناب ساکت!

برنامه اش رو هر روز از دو ونیم ظهر تا سه و ربع، رادیو فرهنگ گوش می کنم،

اما، یکمی بخاطر اینکه نمی فهمم چی می گه ازش شاکی ام،

یکی بخاطر اینکه یک جوری حرف می زنه که به آدم القا بشه خیلی می فهمه!

خلاصه،

الانه، زرتی رفته صفحه 45 کتاب ایشون،

تصنیف دشتی رو به من درس داده

من دو روزه دارم تمرین می کنم.

چی می گم؟

اینه متن آهنگ:

ذلیل و بیچاره تر از من نیست ... (!)

خب مرده شور!

این عبارتی است که دست یک هنر آموز بدی که بخواد دو هفته، هفته ای چند روز، با خودش و با سازش و با ریتمش تمرین کنه؟؟!

خب جمله مثبت تری نبود؟ نیست؟ نمی شد؟ 

حتما باید القا بشه که ذلیل و بیچاره ام من، بعدشم از همه بیشتر؟!

مرده شورت ببره با آهنگت!

ولی خدایی بسطامی اینو قشنگ خونده. آلبوم فسانه رو دانلود کنید، تصنیف ذلیل و بیچاره!

ایامکم سعیدا!