دیشب تو آرایشگاه، نصف کله ام تراشیده شده بود،

مشتری بعدی اومد

نشست و ،

هی سرفه و عطسه لای هم کوبید!

آرایشگره گفت وای وای! هر روز دکّون قاسمی نشستی، چندتا شلغم می گرفتی می خوردی؟

یارو، دهن باز کرد، نهههههههه، مشکل من چیزی دیگه است! از خاک آ کوته !


طفلک کارگر شهرداری بود


عیب نداره، موی منو همونی کوتاه می کنه که موی کارگر یا باغبون شهرداری رو.

همینطور که منو همونجایی دفن می کنند که ایشونو!

و همونجایی حسابرسی می کنند، که دیگران رو!


ده دقیقه ای طرف حرف می زد:


چهارشنبه سوری امسال ما خییییییلی راحت بودیم!...

سال قبلش، 350 تا درخت سوزوندند...

بیا برو ببین شهردار صبحانه چی می خوره، من باید با یک تیکه نون و پنیر تا ساعت سه دوام بیارم...

مرخصی نمی دن...

از همممممممه جامون کم می کنند...

فقط شبهایی که نگهمون دارند، یک شام می دن...

هرکی بیاد سر کار، برا ما فرق نداره...

...