کار،
خیلی دارم.
منظورم، مشغله است.
اینطور براتون بگم که این هفته یک جلسه ای خواهد بود که بسته به اطلاعات و تصویری که من می دم، ممکنه یک پروژه ای به کل، تعطیل بشه، یا بمونه!
بحث از میلیاردها تومن است
با اینحال
من دلم می خواد حرف بزنم!
اون کار رو، می دونم چی می شه آخرش واسه همین
فقط دلم می خواد حرف بزنم!

یک مهندسی پشت پارتیشن شیشه ای نشسته است
هم اتاقی های من نیومده اند هنوز
سوت می زنم و
برای خودم زمزمه می کنم
ای پرنده مهاجر، ای پر از شهوت رفتن، زندگی یک کوله باره، روی دستای تو بااااااااااااا من

هر از گاهی ازاون پشت پارتیشن نشین می پرسم بد نباشه؟ تو هم بخون اذیت نشی
می گه
در زندگی مثل زودپز باش. تحت بیشترین فشارها، دستشو می کنه تو جیبشو، سوت می زنه!
خخخخخخخخ!
یک زمانی یکی گفته بوده بجای تابلوی شرکت ما، یک تابلو بزنند روش بنویسند دیوونه خونه!
هرچی زمان می گذره، من بیشتر بهش ایمان میارم.