چطورید بچولی ها!

خخخخخخخخ!

بچولی، به کسر ب، به جوجه گفته می شه

جوجه ای که هنوز حتی معلوم نیست نر است یا ماده،

می میره یا می مونه

ولی تولّد یافته

لا به لای یک عاااااالمه خواهر و برادرش، جییییییک می کشه!

جیک جیک جیک جیک جیک!

و یک مامان داره که تند تند می دّوه اینور اونور،

با پاش زمینو شخم می زنه و

اونقدر که یک چیزهایی واسه خوراک بچه ها پیدا بشه،

جای شخم رو عوض می کنه !!

خیلی دلم می خواد اون منظره های خونه روستایی رو مجدد ببینم.

خونه هایی که حتما یک گربه هم توش زندگی می کرد

مرغها، ده دوازده قلو می زایید،

صدای گااااااااااااااااو داخلش می اومد

و حس می کردی اگه بیکار باشی اونجا، خجالت زده می شی!

انگار، هر کسی یک کاری داشت! ولو اینکه این کار، حمل سطل های بزرگ آب باشه واسه رفع عطش یک ماده گاو!

بی اهمیت نبود! می دونید؟