صبح اومدیم آبادی

یکم بیشتر از همیشه طول کشید

می خواستیم کیسه آب جوش بخریم واسه مامانم، رفتیم سمت داروخانه، گیرکردیم تو صف بچه های دبستانی که با سرویس و بادکنک اومده بودند واسه راهپیمایی.

نمی دونم کار درستی هست یا نه. اینکه مدارس رو ببرند.

از طرفی به دو دلیل درسته، اول اینکه یک اتفاق میهنی است و باید به بچه ها یاد بدن که همونطور که ولنتاین یادشون می مونه، بزنگاه های تاریخ مملکتشونم باید یادشون بمونه

یکی دیگه اینکه کارمند و محصل جماعت رو تعطیل نمی کنند که برن خونه بخوابند که! دولت بعنوان صاحب امر و الاختیار ملّت، تمام سال ازشون می خواد مثلا برن پشت میز بشینن، یک روز هم ازشون می خواد که ساعت مثلا نه صبح در فلان مکان مشخص حاضر باشند.

البته می دونم که این دلیل دوم یک اشتباه تو شروعش هست اونم اینه که این ملت اند که ولی نعمت دولت اند، حالا بماند در برخی بزنگاه ها و برخی جغرافیاها، جای رئیس و مرئوس عوضی می شه!

شده مهمون بیاد خونه تون؟ قاعدتاً شما بعنوان صاحب همه چیز و مادر خرج و مالک و هرچی حساب کنی، شما همه کاره ای اما،

می بینی شما رفتارت، بطور موقت، جوری می شه انگار مستخدم اون طرفی! قبلش براش آب و جارو می کنی، تدارک می بینی، دلواپسی که بهش خوش بگذره، در رفاه باشه و الخ! درست رفتاری که یک مستخدم ذلیل زبون که رزقش دست اربابشه، در مقابل اربابی که به عبارتی، یک آدم هیچی ندار است(!)، رفتار می کنه

وجه شبه همه، موقت بودنه!

بعد خب، گاهی، مهمون می مونه!

بگذریم.

هوا بسیاااااااااااااار سرد است اینجا. توالت اون سمت حیاط است و واااااااااقعاً مصیبتی است وقتی جیشتون بگیره تو این سرما !

خدا برا هیچکس نخواد!