آقا شاعر می گه،
نه در غربت دلم شاد و، نه رویی در وطن دارم!
یک پستی هست در شهرستان فلان،
میگم چقدر میدن من برم اونجا،
دوستان می گم تو رو نمی گیرند!
می گن تا وقت توی دفتر باهات کار دارند، نمی فرستنت سایت!
خب شرکتهای دیگه هم که نمی گیرند
پس این چه وضعشه خب!
همینه که می گم، نه در غربت دلم شاد و،
نه رویی در وطن دارم!

سرما خوردم. گلوم درد می کنه
صبح رفتم ماشینمو دادم سرویس 20000
بعدش پیاده، حدود نیم ساعت راه رفتم.
سر راه
قرص خریدم و،
کپسول آتش نشانی قیمت گرفتم واسه ماشینم.
سه کیلویی رو می گفت حدود 48000 تومن.
سنگین بود، باید یک موقعی که سواره ام یکی بخرم واسه الاغم.

حقوقمونو ندادند
و ما،
کار نمی کنیم عملا!
این شعور یک مدیر است!

دیگه همین.
می گفت فلانی سگ گیرش بیاد پالون میذاره سوارش می شه!
نمی دونم چرا یادم اومد. الکی. گفتم شما هم بدونید.