اوخیییی! صبح بابام دعوام کرد! خخخخخخ!
دیشب آبادی خوابیدم. صبح یکم دیر بلند شدم که ملت بخوابند زا به راه نشن . حالا همیشه ما دیر می رسیم سر کار، یک امروز هم روی همه اش
یکم شیر خوردم.
بعدش، یک کف دست نون پنیر برداشتم که با خودم بیارم
نگاه کرده، می گه همین؟ یک پّااره نون وردار این چی چیت می شه پسر !؟
منظورش از یک پّاره نون، اقلاً نصف یک نون است.
هعی.
یارو به رفیقمون گفته بود نه می تونی بخوری، نه می تونی بکنی، واسه چی زنده ای؟!
شده حکایت ما
راستش با این نظرات تقلبی که با اسم من در وبلاگت می بینم یه لحظه فکر کردم بد نیست من هم به اسم او نظراتی درج کنم لابد سرگرمیه خوبیست چرا بنده بی نصیب باشم نظرت چیه؟ می خوام هم خودم لذت ببرم هم لذت استفاده از اسمش را به او بچشانم فکر خوبیست مگر نه ؟
هههههههه ههههههههه ههههههههه هههههههه