هرچی می گذره، من بیشتر و بیشتر از شهرام آذر خوشم میاد!

اولاً این رضا روحانی رو تحویل نمی گیره دیگه! یعنی این هی میمون بازی می کنه، اون روبه رو رو نگاه می کنه کلا !

بعد، حس می کنم واقعاً می ره تو متن آنچه قراره قضاوت کنه! فکر می کنه! می فهمه!

درسته چشماش عین چشم قورباغه است! یا کلّه اش گرده! یا گردنش از سرش قطور تره، یا هرچی! اینها کار خداست! خدا خواسته! دست خودش نبوده که ! آنچه دست خودش بوده این بوده که یک کاری رو انتخاب کرده، بعد تا کنه اون کار رو رفته جلو و فهمیده چی به چیه! یعنی متخصص شده تو کارش! 

تا یادمه بگم که این خانوم پارمیدا خیلی گاهاش نازکه! نسل قبلی می پسندیده هاااااااا! می گفتن قلم پاش آهویی است! نازک! ولی امروز روز، پای کلفت تو بورسه! سرتا پا یک قطر حتی! خخخخخخخ! استایل اون یکی، کی بود؟ از قضا دو سه هفته پیش جفتشون پا لختی کنار هم آهنگ گروهی می خوندند، آدم حس می کرد اینو که می گم!

فریال. 


من اگه زن داشتم ، تلویزیون هم برام غدغن می شد !

خخخخخخخخخخخ!

ولی عیب نداشت! من رادیو هم گوش کنم می تونم بفهمم مچ پای گوینده چه سایزیه!

خخخخخخخخ!

شنگول و منگول


آقا، ممکنه برگردم بلاگفا! اینجا منم و این ضد حال، اینم حوصله ام رو سر می بره! بلکه اونجا یکم افراد بیشتری نظر می دادند. ضمن اینکه با اسم گزنه هم دیگه همخوان نیستم خدایی.