امروز مجبور شدم تا عصر بمونم شرکت
خیلی خسته کننده می شه خدایی
ناهار تن ماهی خوردم! با گوجه و خیارشور و ایستک لیمویی
مسخره بود، اما مجبور بودم.
یک بابایی اومده بود استخدام بشه
هرچی بهش خط دادم، نفهمید. بعد فهمیدم زن گرفته، داره لونه می سازه واسه خودش!
می گفت، من از خانومم پرسیدم چی در من دیدی که می خوای با من ازدواج کنی؟
(من، کم مونده بود عق بزنم!! مثلا خااااااااااااااک بر سرت کنند با این سوالت! خاک!)
اون مادینة جاهل هم فرموده بوده که تحصیل کرده ای من خوشم میاد!
حالا چون تحصیل کرده باید بیاد دنبال کارمندی، بعد ده سال بفهمه پول زندگی رو می چرخونه نه تحصیل!
خب، همچون جاهلی با همچین ابلهی، به هم جفت میشن! مبارک باشه!
مرد حسابی! زن احمق! تو فکر می کنی کسی اگه لیسانس گرفت، نمی گوزه؟!
لابد قورت می ده از بالا عاروق می زنه !
جمعش کنید تو رو خدا ! تحصیل تحصیل! من سه نسخه از هر مدرکم رو دارم، از هر کدوم دو نسخه ترجمه شده با مهر و منگوله! تا صبح بذارم در کوزه، آب ازش میاد؟
عاقا، آدم اگه جایی زمین خورد، می تونه بلند بشه! لزومی نداره سر قد بازی و کله شقی، تا آخر مسیر رو سینه خیز بره و ادا در بیاره که زمین نخورده است!