شما وقتی از کنار یک ماشین رد می شید که سرنشین عقب،

یک دختره ای است،

بااااااد کرده به خودش،

شیشه رو تا نصفه داده پایین و،

سر صبح،

به دووووور دستها خیره شده،

چه حسی بهتون دست می ده؟

.

.

.

بگید

من باشم،

می کشم کنار

توقف کامل می کنم،

پیاده می شم

در عقب رو باز می کنم

خانوم رو می کشم پایین،

تا می خوره با لگد می زنم تو کونش و،

پررررررررتش می کنم کنار خیابون و،

سوار می شم،

می رم!


اصلا مهم نیست چه اتفاقی افتاده، مهم نیست چی شده، اما مهم است که هررررررر منبع انرژی منفی ای رو تا حدّ مرگ، کتک بزنی و یک جایی که دیگه نتونه راه خونه رو پیدا کنه، پیاده اش کنی و بری!

زندگی اونقدر زمان درازی نیست که بنا باشه به خزعبلات و ناز کشیدن و غم خوردن بگذره. همین من، سه روز دیگه اطلاعیه ام دیوار رو کثیف کرده است! لزومی نداره سیاه چاله باشه تو اجتماع