هیچی.

والله.

چی بگه آدم!

نظارت یک ساختمانی رو گرفته ام،

یارو خودش مهندس قدیمی،

پسر کره خرش مهندس عمران، مشغول به تحصیل در خارج،

طرح معماری ازخودشون در کرده اند،

پله از بر پیاده رو شروع می شه!

این تو سرش بخوره، چندتا پله که می ری پایین، باید دولّا بشی عین گود زورخونه با احترام تو بری وگرنه سرت می خوره به سقف !

از پنج شنبه هفته قبل کارشونو خوابوندم که درست کنید،

آخرش نتونستند!

منم با ذکر تماااام نکات در سابقه پرونده و تفهیم بهشون، مجوز بتن دادم!

خخخخخخخخ!

تا باااااااااباش در آد!

می گه ، هر که را امّ و اب ادب نکند،

گردش روزگار ادب کندی!

اینم باید بسازه تا بفهمه چی می گم بهش!

می گه ششصد میلیون تومن پول زمین خالی رو داده.

خب، دارندگی و برازندگی! حالا که داری، بده!

انصافاً از حق نگذریم باباهه، آدم استخون داری است و وجدان داره هنوز. با اینکه خیلی عجله داشت منتهی، تسلیم شد، تا جایی که می تونست دوباره کاری کرد، اما، یک بخشی از کار رو هم گذاشت که بعداً براش یک فکری کنه،

منم مانع فکر کردنش نشدم!

فکرکن!