یک برگه پیش نویس از تو کشو کشیدم بیرون، که چیزهایی که باید ببرم آبادی رو بنویسم، یادم نره ظهر
برگه ای اومد،
با این شعر:
دل منه بر الفت دشمن که تا گرم است آب
گرچه می جوشد به آتش لیک با وی دشمن است!
یعنی، این می شه آخر تیز بینی و کلام یک شاعر.
خدایی، قدیمها، حرف مفت کمتر بود. شاعرش ، غیر از اون مجیز گوها، اعم از درباریان یا شعرای مذهبی حتی،
بقیه، حرف که می زدند یک چیزی تو کلامشون بود
یک درسی
پندی
ترانه سراها هم همینطور
الانه مردک بی هنر، زور می زنه ترانه می گه!
تمامشون. از جمله، رها اعتمادی! گم شو بابا!
آقا مجری هستی، خوب،
برنامه سازی، خوب،
ولی دیگه هنر هر کاری رو نداری انصافا!
ترانه سرا!
مسخره.
من بارها گفته ام اگه توان داشتم، پایان نامه فوق لیسانسمو جمع می کردم از تو هر جای مملکت که بود، بعد آتیشش می زدم و خاکسترش رو می دادم به آب!
آدم نباید هر مولودی داشته باشه!
هر چیزی شایسته نیست که به آدم منسوب باشه حتی!
اصلا شاعر می گه، تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد!
حالا وقتی کسی چیزی می نویسه، سند میده دست تاریخ که من فهم و درک و شعور و سوادم اینه!
و این خیلی بده! بخصوص بعد که می فهمی! بعد می بینی سند نفهمی منتشر کرده ای از خودت!
نمی دونم چرا دانشجوها اینقدر اصرار دارند که هی از خودشون مقاله و کتاب و الخ در کنند! بابا، درسته امتیاز داره اما، هر نونی، به هر قیمتی، خوردن نداره والله!
تلگرامم رو موقتاً حذف کردم. حافظه گوشی پر شده بود و مدام عق می زد، منم برش داشتم، نففففففس بکشه یکم! چون اصلا دلم نمی خواد براش کارت حافظه بخرم!
دیشب حدود یکربع به سه بیدار شدم و دیگه نشد بخوابم. رفتیم استقبال کربلایی. جاتون تهی.
تابلو فرودگاه رو که نگاه می کردی، هر پنج تا سفر نجف، یکی هم دبی زده بود! اینه! مردم انقلابی... اگه چیزی زیارت کردن داشته باشه، شاه مردان علی است، و آثارش، نه جک و جنده های دبی! هرچند، از آثار علی نهج البلاغه هست که شرط می بندم احدی از من و شما لای کتابش رو هم باز نکرده ایم!
من ندارمش. اگه کسی داره امانت بده منم بخونم.
ای مالک...
دستور حکومتی به مالک اشتر ، در بیان رویه و تکلیف استاندار علی!
ای مالک...
سرچ کنید، می بینید جامعه چقدر علوی است! چقدر از باطن تهی یا غنی است. چقدر تظاهر به دین. سرچ کنید!
متن نامه
به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانی است از بنده
خدا، علی امیر المؤمنین، به مالک بن حارث اشترنخعی در پیمانی که با او
مینهد، هنگامی که او را فرمانروایی مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با
دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.
او
را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروی از هر چه
درکتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهایی که کس به سعادت نرسد مگر
به پیروی از آنها، و به شقاوت نیفتد، مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن
آنها. و باید که خدای سبحان را یاری نماید به دل و دست و زبان خود، که خدای
جل اسمه، یاریکردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش
دارد بر عهده گرفتهاست. و او را فرمان میدهد که زمام نفس خویش در برابر
شهوتها به دست گیرد و ازسرکشی هایش باز دارد، زیرا نفس همواره به بدی فرمان
دهد، مگر آنکه خداوند رحمت آورد.
ای مالک، بدان که تو را به بلادی
فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در
کارهای تو به همان چشم مینگرند که تو درکارهای والیان پیش از خود مینگری و
درباره تو همان گویند که تو درباره آنها میگویی و نیکوکاران را از آنچه
خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاری ساخته، توان شناخت.
باید
بهترین اندوختهها در نزد تو، اندوخته کار نیک باشد. پس زمام هواهای نفس
خویش فروگیر و بر نفس خود، در آنچه برای او روا نیست، بخل بورز که بخل
ورزیدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوش
میشمارد.مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل
خود ساز. چونان حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمتشماری، زیراآنان دو
گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.
از آنها
خطاها سر خواهد زد و علتهایی عارضشان خواهد شد و به عمد یا خطا، لغزشهایی
کنند، پس، از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده، همانگونه که دوست داری که
خداوند نیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد. زیرا تو برتر از آنها هستی
و آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده، برتر از توست و خداوند برتر از کسی
است که تو را ولایت داده است. ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به
آنها آزموده است.
ای مالک، خود را برای جنگ با خدا بسیج مکن که تو
را در برابر خشم او توانینیست و از عفو و بخشایش او هرگز بینیاز نخواهی
بود.هرگاه کسی را بخشودی، ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسی را عقوبت
نمودی، از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمی، که از آنت امکان
رهایی هست، مشتاب و مگوی که مرا بر شما امیرساختهاند و باید فرمان من
اطاعتشود. زیرا، چنین پنداری سبب فساد دل و سستی دین و نزدیک شدن
دگرگونیها در نعمتهاست. هرگاه، از سلطه و قدرتی که در آن هستی در تو نخوتی
یا غروری پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر از توست و بر کارهایی
تواناست که تو را بر آنها توانایی نیست. این نگریستن سرکشی تو را تسکین
میدهد و تندی و سرافرازی را فرو میکاهد و خردی را که از تو گریختهاست به
تو باز میگرداند.
بپرهیز از اینکه خود را در عظمت با خدا برابر
داری یا در کبریا و جبروت، خود را به او همانند سازی که خدا هر جباری را
خوار کند و هر خودکامهای را پست و بیمقدار سازد. هر چه خدا بر تو فریضه
کرده است، ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت، هر کس را که
دوستش میداری، انصاف را رعایتنمای که اگر نه چنین کنی، ستم کردهای و هر
که بر بندگان خدا ستم کند، افزون بر بندگان، خدا نیز خصم او بود. و خدا با
هر که خصومت کند، حجتش را نادرست سازد و همواره با او در جنگ باشد تا از
این کار باز ایستد و توبه کند. هیچ چیز چون ستمکاری، نعمتخدا را دگرگون
نکند و خشم خدا را برنینگیزد، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را میشنود و در
کمین ستمکاران است.
باید که محبوبترین کارها در نزد تو، کارهایی
باشد که با میانهروی سازگارتر بود و با عدالت دم سازتر و خشنودی رعیت را
در پی داشته باشد زیرا خشم تودههای مردم، خشنودی نزدیکان را زیر پای بسپرد
و حال آنکه، خشم نزدیکان اگر تودههای مردم از تو خشنود باشند، ناچیز
گردد.
خواص و نزدیکان کسانی هستند که به هنگام فراخی و آسایش بر دوش
والی باری گراناند و چون حادثهای پیش آید کمتر از هر کس به یاریش
برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود. اینان همه چیز را
به اصرار از والی میطلبند و اگر عطایی یابند، کمتر از همه سپاس میگویند و
اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش میپذیرند. در برابر سختیهای
روزگار، شکیباییشان بس اندک است. اما ستون دین و انبوهی مسلمانان و ساز و
برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و
میل تو به ایشان افزونتر باشد.
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و
دشمنترین آنان در نزد تو، کسی باشد که بیش از دیگران عیبجوی مردم است.
زیرا در مردم عیبهایی است و والی از هر کس دیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر
است. از عیبهای مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه که آشکار شود، زیرا
آنچه بر عهده توست، پاکیزه ساختن چیزهایی است که بر تو آشکار است و خداست
که بر آنچه از نظرت پوشیده است، داوری کند. تا توانیعیبهای دیگران را
بپوشان، تا خداوند عیبهای تو را که خواهی از رعیت مستور بماند، بپوشاند. و
از مردم گره هر کینهای را بگشای و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل
و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند، به تغافل زن و گفته سخنچین را
تصدیق مکن. زیرا سخن چین، خیانتکار است، هر چند، خود را چون نیکخواهان
وانماید.
با بخیلان رای مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه
با حریصان، زیراحرص و طمع را در چشم تو میآرایند که بخل و ترس و آزمندی،
خصلتهاییگوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین وزیران
تو، وزیری استکه وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان
ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند، زیرا یاور گناهکاران و مددکار
ستم پیشگان بودهاند.در حالی که، تومیتوانی بهترین جانشین را برایشان
بیابی از کسانی که در رای و اندیشه و کاردانیهمانند ایشان باشند ولی بار
گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانی کهستمگری را در ستمش و
بزهکاری را در بزهش یاری نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان
بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.
اینان را
در خلوت و جلوت به دوستی برگزین.و باید که برگزیدهترین وزیران توکسانی
باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهاییکه خداوند
بر دوستانش نمیپسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنانو کارها
تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند، سپس، از آنانبخواه
که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب آن نشدهای، شادمانتندارند،
زیرا ستایش آمیخته به تملق، سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشیوادارد.
و
نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند، زیرا این کار سبب شود
کهنیکوکاران را به نیکوکاری رغبتی نماند، ولی بدکاران را به بدکاری
رغبتبیفزاید.باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و
بدان، بهترین چیزی کهحسن ظن والی را نسبتبه رعیتش سبب میشود، نیکی کردن
والی است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار
نکردنشان به انجام دادن کارهاییکه بدان ملزم نیستند.و تو باید در این باره
چنان باشی که حسن ظن رعیتبرای توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان، رنجبسیاری
را از تو دور میسازد.به حسن ظن تو، کسی سزاوارتر است که در حق او بیشتر
احسان کرده باشی و به بدگمانی، آنسزاوارتر که در حق او بدی کرده باشی.
سنت
نیکویی را که بزرگان این امتبه آن عمل کردهاند و رعیتبر آن سنتبهنظام
آمده و حالش نیکو شده است، مشکن و سنتی میاور که به سنتهای نیکویگذشته
زیان رساند، آنگاه پاداش نیک بهره کسانی شود که آن سنتهای نیکو نهادهاند
وگناه بر تو ماند که آنها را شکستهای.تا کار کشورت به سامان آید و نظامهای
نیکویی، که پیش از تو مردم برپای داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و
حکیمان، فراوان، گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح میآورد و
آن نظم و آیین که مردمپیش از تو بر پای داشتهاند.
بدان، که رعیت
را صنفهایی است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بینیاز
نباشند.صنفی از ایشان لشکرهای خدایاند و صنفی، دبیران خاصیا عام و صنفی
قاضیان عدالت گسترند و صنفی، کارگزاراناند که باید در کار خودانصاف و
مدارا را به کار دارند و صنفی جزیه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمی وچه
مسلمان و صنفی بازرگاناناند و صنعتگران و صنفی فرودین که حاجتمندان
ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمی معین کرده و میزان آن را در کتاب خود
وسنت پیامبرش(صلی الله علیه و آله)بیان فرموده و دستوری داده که در نزد
مانگهداری میشود.
اما لشکرها، به فرمان خدا دژهای استوار رعیتاند و
زینت والیان.دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز
به آنها استقامت نپذیرد.و کارلشکر سامان نیابد، جز به خراجی که خداوند برای
ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان
آوردن کارهای خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف، برپای
نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیراناند، اینان عقدها و
معاهدهها را میبندند و منافع حکومت را گردمیآورند و در هر کار، چه خصوصی
و چه عمومی، به آنها متکی توان بود. و اینها کهبرشمردم، استوار نمانند
مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم میآیند و تا سودیحاصل کنند،
بازارها را برپای میدارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن
آنهاناتواناند امور رعیت را سامان میدهند.آنگاه، صنف فرودین، یعنی
نیازمندان ومسکیناناند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و
یاریشان کند.درنزد خداوند، برای هر یک از این اصناف، گشایشی است.و هر یک
را بر والی حقیاست، آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و
والی از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته، بر نیاید مگر، به کوشش و یاری
خواستن از خدای و ملزمساختن خویش به اجرای حق و شکیبایی ورزیدن در کارها،
خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید.
آنگاه از لشکریان خود آن را که
در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر اوو امام توست، به کار
برگمار.اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند، دیر خشمناک
شوند و چون از آنها پوزش خواهند، آرامش یابند.به ناتوانان، مهربانو بر
زورمندان، سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان
برجایننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند، از خاندانهای صالح
کهسابقهای نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و
سخاوتمندانو جوانمردان استوار نمای، زیرا اینان مجموعههای کرماند و
شاخههای احسان وخوبی.آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به
کار فرزند خویشمیپردازند.اگر کاری کردهای که سبب نیرومندی آنها شده است،
نباید در نظرت بزرگآید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد
باشد، در نظرت اندکجلوه کند.زیرا لطف و احسان تو سبب میشود که نصیحتخود
از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند.نباید بدین بهانه، که به کارهای
بزرگ میپردازی، از کارهای کوچکشان غافل مانی، زیرا الطاف کوچک را جایی است
که از آن بهرهمند میشوندو توجه به کارهای بزرگ را هم جایی است که از آن
بینیاز نخواهند بود.
باید برگزیدهترین سران سپاه تو، در نزد تو،
کسی باشد که در بخشش به افراد سپاهقصور نورزد و به آنان یاری رساند و از
مال خویش چندان بهرهمندشان سازد کههزینه خود و خانوادهشان را، که بر جای
نهادهاند، کفایت کند، تا یکدل و یک رای رویبه جهاد دشمن آورند، زیرا
مهربانی تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه
شادمانی والیان برپایداشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدندوستی در میان
افراد رعیت.و این دوستی پدید نیاید، مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان
درست نبود، مگر آنگاه که برای کارهای خود بر گرد والیان خود باشندو بار
دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدنفرمانرواییشان
ملول نشوند.پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشانبستای و
رنجهایی را که تحمل کردهاند، همواره بر زبان آر، زیرا یاد کردن از
کارهاینیکشان، دلیران را برمیانگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب
میکند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کاری تحمل رنجی
کردهاند، تا رنجی را که یکیتحمل کرده به حساب دیگری نگذاری و کمتر از رنج
و محنتی که تحمل کرده، پاداشش مده.شرف و بزرگی کسی تو را واندارد که رنج
اندکش را بزرگ شمری وفرودستی کسی تو را واندارد که رنجبزرگش را خرد به
حساب آوری.
چون کاری بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به
خدا و رسولشرجوع کن.زیرا خدای تعالی به قومی که دوستدار هدایتشان بود،
گفته است:«ایکسانی که ایمان آوردهاید از خدا اطاعت کنید و از رسول و
الوالامر خویش فرمانبرید و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز
قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.»
رجوع به خدا، گرفتن
محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنتجامع اوست، سنتی که مسلمانان
را گرد میآورد و پراکنده نمیسازد.و برای داوریدر میان مردم، یکی از
افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آنکسان، که کارها
بر او دشوار نمیآید و از عهده کار قضا برمیآید.مردی که مدعیان باستیزه و
لجاج، رای خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایی شد، بر
آناصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش
بهآزمندی متمایل نگردد و به اندک فهم، بیآنکه به عمق حقیقت رسد، بسنده
نکند.
قاضی تو باید، از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش
از همه بهدلیل متکی باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول
شود و درکشف حقیقت، شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد، قاطع رای دهد.
چربزبانی
و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به یکیاز دو طرف
دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند، پس داوری مردیچون او را
نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او، گشاده دستی بهخرج ده تا
گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود چنانمنزلتی
ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در
امانماند.
در این کار، نیکو نظر کن که این دین در دستبدکاران اسیر
است.از روی هوا وهوس در آن عمل میکنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار
دادهاند.
در کار کارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به کارشان
برگمار، نه به سبب دوستی باآنها.و بیمشورت دیگران به کارشان مگمار، زیرا
به رای خود کار کردن و از دیگرانمشورت نخواستن، گونهای از ستم و خیانت
است.کارگزاران شایسته را در میانگروهی بجوی که اهل تجربت و حیا هستند و از
خاندانهای صالح، آنها که در اسلامسابقهای دیرین دارند.اینان به اخلاق
شایستهترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکاری بیشتر رویگرداناند و در
عواقب کارها بیشتر مینگرند. در ارزاقشان بیفزای، زیرا فراوانی ارزاق، آنان
را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازی به مالی که در تصرف دارند، باز
میدارد.و نیز برای آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانت
توخللی پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نمای و جاسوسانی از مردم
راستگوی و وفادار به خود بر آنان بگمار.
زیرا مراقبت نهانی تو در
کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیتوامیدارد.و بنگر تا
یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکی از ایشاندستبه
خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه
بدانگواهی دادند، همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتی که کرده تنش
را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است، بازخواست نمایی.سپس، خوار و
ذلیلشسازی و مهر خیانتبر او زنی و ننگ تهمت را بر گردنش آویزی.
در
کار خراج نیکو نظر کن، به گونهای که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا
صلاحکار خراج و خراجگزاران، صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو
نشود، مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران، زیرا همه مردم روزی خوار خراج و
خراجگزارانند.
ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی،
زیرا خراج حاصل نشود، مگربه آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد
نسازد، شهرها و مردم را هلاک کردهاست و کارش استقامت نیابد، مگر
اندکی.هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا
دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بیآبی، شکایت نزد تو آوردند،
از هزینه و رنجشان بکاه، آنقدر که امید میداری که کارشان راسامان دهد.و
کاستن از خراج بر تو گران نیاید، زیرا اندوختهای شود برای آبادانی بلادتو و
زیور حکومت تو باشد، که ستایش آنها را به خود جلب کردهای و سببشادمانی
دل تو گردد، که عدالت را در میانشان گستردهای و به افزودن ارزاقشان و
بهآنچه در نزد ایشان اندوختهای از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگری
خود ومدارا در حق ایشان، برای خود تکیهگاهی استوار ساختهای.چه بسا کارها
پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذاری، به خوشدلی به انجامش
رسانند.زیرا چونبلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش نهی، انجام دهند که
ویرانی زمین را تنگدستیمردم آن سبب شود و مردم زمانی تنگدست گردند که همت
والیان، همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته
باشند و از آنچه مایه عبرت است، سود برنگیرند.
سپس، به دبیرانت نظر
کن و بهترین آنان را بر کارهای خود بگمار و نامههایی راکه در آن تدبیرها و
اسرار حکومتت آمده است، از جمع دبیران، به کسی اختصاص دهکه به اخلاق از
دیگران شایستهتر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازدیا چنان دلیرش
نکند که در مخالفتبا تو، بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سببنشود که نامههای
عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگروا دارد،
یا در آنچه برای تو میستاند یا از سوی تو میدهد، سهلانگاری کند،
یاپیمانی را که به سود تو بسته، سست گرداند و از فسخ پیمانی که به زیان
توست، ناتوان باشد.دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد
زیرا کسی که مقدارخویش را نداند، به طریق اولی، مقدار دیگران را نتواند
شناخت.مباد که در گزینشآنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنی.زیرا
مردان با ظاهر آرایی و نیکوخدمتی، خویشتن را در چشم والیان عزیز
گردانند.ولی، در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو، نه نشانی از نیکخواهی است و
نه امانت.
دبیرانت را به کارهایی که برای حکام پیش از تو بر عهده
داشتهاند، بیازمای و از آنمیان، بهترین آنها را که در میان مردم اثری
نیکوتر نهادهاند و به امانت چهرهایشناختهاند، اختیار کن.که اگر چنین
کنی این کار دلیل نیکخواهی تو برای خداونداست و هم به آن کس که کار خود را
بر عهده تو نهاده.بر سر هر کاری از کارهای خوداز میان ایشان، رئیسی
برگمار.کسی که بزرگی کار مقهورش نسازد و بسیاری آنهاسبب پراکندگی خاطرش
نشود.اگر در دبیران تو عیبی یافته شود و تو از آن غفلتکرده باشی، تو را به
آن بازخواست کنند.
اینک سفارش مرا در حق بازرگانان و پیشهوران
بپذیر و درباره آنها به کارگزارانتنیکو سفارش کن.خواه آنها که بر یک جای
مقیماند و خواه آنها که با سرمایه خویشاین سو و آن سو سفر کنند و با
دسترنجخود زندگی نمایند.زیرا این گروه، خود مایههای منافعاند و اسباب
رفاه و آسودگی و به دست آورندگان آن از راههای دشوارو دور و خشکی و دریا و
دشتها و کوهساران و جایهایی که مردم در آن جایها گردنیایند و جرئت رفتن به
آن جایها ننمایند.اینان مردمی مسالمتجویاند که نه ازفتنهگریهایشان بیمی
است و نه از شر و فسادشان وحشتی.در کارشان نظر کن، خواهدر حضرت تو باشند
یا در شهرهای تو.با اینهمه بدان که بسیاری از ایشان را روشیناشایسته است و
حریصاند و بخیل.احتکار میکنند و به میل خود برای کالای خودبها
میگذارند، با این کار به مردم زیان میرسانند و برای والیان هم مایه ننگ و
عیبهستند.
پس از احتکار منع کن که رسول الله(صلی الله علیه و
آله)از آن منع کرده است وباید خرید و فروش به آسانی صورت گیرد و بر موازین
عدل، به گونهای که در بها، نه فروشنده زیان بیند و نه بر خریدار اجحاف
شود.پس از آنکه احتکار را ممنوعداشتی، اگر کسی باز هم دستبه احتکار کالا
زد، کیفرش ده و عقوبتش کن تا سببعبرت دیگران گردد ولی کار به اسراف نکشد.
خدا
را، خدا را، در باب طبقه فرودین:کسانی که بیچارگاناند از مساکین
ونیازمندان و بینوایان و زمینگیران.در این طبقه، مردمی هستند سائل و
مردمیهستند، که در عین نیاز روی سؤال ندارند.خداوند حقی برای ایشان مقرر
داشته و ازتو خواسته است که آن را رعایت کنی، پس، در نگهداشت آن بکوش.برای
اینان دربیت المال خود حقی مقرر دار و نیز بخشی از غلات اراضی خالصه اسلام
را، در هرشهری، به آنان اختصاص ده.زیرا برای دورترینشان همان حقی است
کهنزدیکترینشان از آن برخوردارند.و از تو خواستهاند که حق همه را، اعم از
دور ونزدیک، نیکو رعایت کنی.سرمستی و غرور، تو را از ایشان غافل نسازد،
زیرا اینبهانه که کارهای خرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ از
دست هشتن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس متخود را از پرداختن به نیازهایشان
دریغ مدار و به تکبر بر آنان چهرهدژم منمای و کارهای کسانی را که به تو
دست نتوانند یافت، خود، تفقد و بازجستنمای.اینان مردمی هستند که در نظر
دیگران بیمقدارند و مورد تحقیر رجالحکومت.کسانی از امینان خود را که خدای
ترس و فروتن باشند، برای نگریستن درکارهایشان برگمار تا نیازهایشان را به
تو گزارش کنند.
با مردم چنان باش، که در روز حساب که خدا را دیدار
میکنی، عذرت پذیرفتهآید که گروه ناتوانان و بینوایان به عدالت تو
نیازمندتر از دیگراناند و چنان باش کهبرای یک یک آنان در پیشگاه خداوندی،
در ادای حق ایشان، عذری توانی داشت.
تیمار دار یتیمان باش و غمخوار
پیران از کار افتاده که بیچارهاند و دستسؤال پیشکس دراز نکنند و این
کار بر والیان دشوار و گران است و هرگونه حقی دشوار و گرانآید.و گاه باشد
که خداوند این دشواریها را برای کسانی که خواستار عاقبت نیکهستند، آسان
میسازد.آنان خود را به شکیبایی وامیدارند و به وعده راستخداوند، درباره
خود اطمینان دارند.
برای کسانی که به تو نیاز دارند، زمانی معین کن
که در آن فارغ از هر کاری به آنانپردازی. برای دیدار با ایشان به مجلس عام
بنشین، مجلسی که همگان در آن حاضرتوانند شد و، برای خدایی که آفریدگار
توست، در برابرشان فروتنی نمایی و بفرمایتا سپاهیان و یاران و نگهبانان و
پاسپانان به یک سو شوند، تا سخنگویشان بیهراسو بیلکنت زبان سخن خویش
بگوید.که من از رسول الله(صلی الله علیه و آله) بارها شنیدم که میگفت:پاک و
آراسته نیست امتی که در آن امت، زیردست نتواند بدونلکنت زبان حق خود را
از قوی دستبستاند.پس تحمل نمای، درشتگویی یا عجزآنها را در سخن گفتن.و تنگ
حوصلگی و خودپسندی را از خود دور ساز تا خداونددرهای رحمتش را به روی تو
بگشاید و ثواب طاعتش را به تو عنایت فرماید.اگرچیزی میبخشی، چنان بخش که
گویی تو را گوارا افتاده است و اگر منع میکنی، باید که منع تو با مهربانی و
پوزشخواهی همراه بود. سپس کارهایی است که باید خود به انجام دادنشان
پردازی. از آن جمله، پاسخدادن استبه کارگزاران در جایی که دبیرانت
درمانده شوند.دیگر برآوردن نیازهایمردم است در روزی که بر تو عرضه
میشوند، ولی دستیارانت در ادای آنها درنگ وگرانی میکنند.کار هر روز را در
همان روز به انجام رسان، زیرا هر روز را کاری استخاص خود.
بهترین
وقتها و بیشترین ساعات عمرت را برای آنچه میان تو و خداست، قرارده اگر چه
در همه وقتها، کار تو برای خداست، هرگاه نیتت صادق باشد و رعیت را درآن
آسایش رسد.
باید در اقامه فرایضی، که خاص خداوند است، نیتخویش خالص
گردانی و دراوقاتی باشد که بدان اختصاص دارد.پس در بخشی از شبانهروز، تن
خود را درطاعتخدای بگمار و اعمالی را که سبب نزدیکی تو به خدای میشود به
انجامرسان و بکوش تا اعمالتبیهیچ عیب و نقصی گزارده آید، هر چند، سبب
فرسودنجسم تو گردد.چون با مردم نماز میگزاری، چنان مکن که آنان را رنجیده
سازی یانمازت را ضایع گردانی، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند و برخی
نیازمند.ازرسول الله(صلی الله علیه و آله)هنگامی که مرا به یمن میفرستاد،
پرسیدم کهچگونه با مردم نمازگزارم؟فرمود:به قدر توان ناتوانترین آنها و بر
مؤمنان مهربانباش.
به هر حال، روی پوشیدنت از مردم به دراز نکشد،
زیرا روی پوشیدن والیان ازرعیتخود، گونهای نامهربانی استبه آنها و سبب
میشود که از امور ملک آگاهیاندکی داشته باشند.اگر والی از مردم رخ بپوشد،
چگونه تواند از شوربختیها ورنجهای آنان آگاه شود.آن وقت، بسا بزرگا، که در
نظر مردم خرد آید و بسا خردا، کهبزرگ جلوه کند و زیبا، زشت و زشت، زیبا
نماید و حق و باطل به هم بیامیزند.زیراوالی انسان است و نمیتواند به
کارهای مردم که از نظر او پنهان مانده، آگاه گردد. و حق را هم نشانههایی
نیست که به آنها انواع راست از دروغ شناخته شود.و تویکی از این دو تن
هستی:یا مردی هستی در اجرای حق گشادهدست و سخاوتمند، پس چرا باید روی
پنهان داری و از ادای حق واجبی که بر عهده توست دریغ فرماییو در کار نیکی،
که باید به انجام رسانی، درنگ روا داری.یا مردی هستی کههیچ خواهشی را و
نیازی را برنمیآوری، در این حال، مردم، دیگر از تو چیزینخواهند و از یاری
تو نومید شوند، با اینکه نیازمندیهای مردم برای تو رنجیپدید نیاورد، زیرا
آنچه از تو میخواهند یا شکایت از ستمی است یا درخواست عدالت در
معاملتی.
و بدان، که والی را خویشاوندان و نزدیکان است و در ایشان
خوی برتریجوییو گردنکشی است و در معاملتبا مردم رعایت انصاف نکنند.ریشه
ایشان را با قطعموجبات آن صفات قطع کن.به هیچیک از اطرافیان و خویشاوندانت
زمینی را بهاقطاع مده، مبادا به سبب نزدیکی به تو، پیمانی بندند که
صاحبان زمینهایمجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که باید به
اشتراک انجام دهند، زیانبرسانند و بخواهند بار زحمتخود بر دوش آنان
نهند.پس لذت و گوارایی، نصیبایشان شود و ننگ آن در دنیا و آخرت بهره تو
گردد.اجرای حق را درباره هر که باشد، چه خویشاوند و چه بیگانه، لازم بدار و
در این کار شکیبایی به خرج ده که خداوندپاداش شکیبایی تو را خواهد داد.هر
چند، در اجرای عدالت، خویشاوندان و نزدیکانتو را زیان رسد. پس چشم به
عاقبت دار، هر چند، تحمل آن بر تو سنگین آید کهعاقبتی نیک و پسندیده است.
اگر
رعیتبر تو به ستمگری گمان برد، عذر خود را به آشکارا با آنان در میانه نه
وبا این کار از بدگمانیشان بکاه، که چون چنین کنی، خود را به عدالت
پرودهای و بارعیت مدارا نمودهای. عذری که میآوری سبب میشود که تو به
مقصود خود رسیو آنان نیز به حق راه یابند. اگر دشمنت تو را به صلح
فراخواند، از آن روی برمتاب که خشنودی خدای در آننهفته است.صلح سبب بر
آسودن سپاهیانتشود و تو را از غم و رنجبرهاند وکشورت را امنیتبخشد.ولی،
پس از پیمان صلح، از دشمن برحذر باش و نیکبرحذر باش.زیرا دشمن، چه بسا
نزدیکی کند تا تو را به غفلت فرو گیرد.پسدوراندیشی را از دست منه و حسن ظن
را به یک سو نه و اگر میان خود و دشمنتپیمان دوستی بستی و امانش دادی به
عهد خویش وفا کن و امانی را که دادهای، نیک، رعایت نمای.
در برابر
پیمانی که بستهای و امانی که دادهای خود را سپر ساز، زیرا هیچ یک
ازواجبات خداوندی که مردم با وجود اختلاف در آرا و عقاید، در آن همداستان
وهمرای هستند، بزرگتر از وفای به عهد و پیمان نیست.حتی مشرکان هم وفای
بهعهد را در میان خود لازم میشمردند، زیرا عواقب ناگوار غدر و پیمان شکنی
رادریافته بودند.پس در آنچه بر عهده گرفتهای، خیانت مکن و پیمانت را مشکن
وخصمت را به پیمان مفریب.زیرا تنها نادانان شقی در برابر خدای تعالی،
دلیری کنند.
خداوند پیمان و زینهار خود را به سبب رحمت و محبتی، که
بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را چون حریمی ساخته که در
سایهسار استوار آن زندگی کنند و بهجوار آن پناه آورند.پس نه خیانت را
جایی برای خودنمایی است و نه فریب را و نهحیلهگری را.پیمانی مبند که در
آن تاویل را راه تواند بود و پس از بستن و استوارکردن پیمان برای بر هم
زدنش به عبارتهای دو پهلو که در آنها ایهامی باشد، تکیهمنمای.و مبادا که
سختی اجرای پیمانی که بر گردن گرفتهای و باید عهد خدا را در آنرعایت کنی،
تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بیآنکه در آن حقی داشته باشی.
زیرا
پایداری تو در برابر کار دشواری که امید به گشایش آن بستهای و
عاقبتخوششرا چشم میداری، از غدری که از سرانجامش بیمناک هستی بسی بهتر
است.و نیز بهاز آن است که خداوندت بازخواست کند و راه طلب بخشایش در دنیا و
آخرت بر توبسته شود.
بپرهیز از خونها و خونریزیهای بناحق.زیرا هیچ
چیز، بیش از خونریزی بناحق، موجب کیفر خداوند نشود و بازخواستش را سبب
نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد. خداوند سبحان، چون در
روز حساب به داوری در میان مردمپردازد، نخستین داوری او درباره خونهایی
است که مردم از یکدیگر ریختهاند.پسمباد که حکومتخود را با ریختن خون
حرام تقویت کنی، زیرا ریختن چنان خونینه تنها حکومت را ناتوان و سستسازد،
بلکه آن را از میان برمیدارد یا به دیگرانمیسپارد.اگر مرتکب قتل عمدی
شوی، نه در برابر خدا معذوری، نه در برابر من، زیراقتل عمد موجب قصاص
میشود.اگر به خطایی دچار گشتی و کسی را کشتی یاتازیانهات، یا شمشیرت، یا
دستت در عقوبت از حد درگذرانید یا به مشت زدن و یابالاتر از آن، به
ناخواسته، مرتکب قتلی شدی، نباید گردنکشی و غرور قدرت تومانع آید که
خونبهای مقتول را به خانوادهاش بپردازی.
از خودپسندی و از اعتماد
به آنچه موجب اعجابتشده و نیز از دلبستگی بهستایش و چربزبانیهای دیگران،
پرهیز کن، زیرا یکی از بهترین فرصتهای شیطاناستبرای تاختن تا کردارهای
نیکوی نیکوکاران را نابود سازد.زنهار از اینکه بهاحسان خود بر رعیت منت
گذاری یا آنچه برای آنها کردهای، بزرگش شماری یا وعدهدهی و خلاف آن
کنی.زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نورحق را خاموش
گرداند و خلف وعده، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود.
خدای تعالی می فرماید:خداوند سختبه خشم میآید که چیزی بگویید و به جاینیاورید.
از
شتاب کردن در کارها پیش از رسیدن زمان آنها بپرهیز و نیز، از سستی در
انجامدادن کاری که زمان آن فرا رسیده است و از لجاج و اصرار در کاری که
سررشتهاش ناپیدا بود و از سستی کردن در کارها، هنگامی که راه رسیدن به
هدف باز و روشناست، حذر نمای.پس هر چیز را به جای خود بنه و هر کار را به
هنگامش به انجامرسان.
و بپرهیز از اینکه به خود اختصاص دهی، چیزی
را که همگان را در آن حقی استیا خود را به نادانی زنی در آنچه توجه تو به
آن ضروری است و همه از آن آگاهاند.زیرابزودی آن را از تو میستانند و به
دیگری میدهند.زودا که حجاب از برابر دیدگانتبرداشته خواهد شد و بینی که
داد مظلومان را از تو میستانند.به هنگام خشمخویشتندار باش و از شدت تندی و
تیزی خود بکاه و دستبه روی کس بر مدار وسخن زشتبر زبان میاور و از
اینهمه، خود را در امان دار باز ایستادن ازدشنامگویی و به تاخیرافکندن قهر
خصم، تا خشمت فرو نشیند و زمام اختیارت بهدستت آید، و تو بر خود مسلط نشوی
مگر آنگاه که بیشتر همتیاد بازگشتبهسوی پروردگارت شود.
بر تو
واجب آمد که همواره به یاد داشته باشی، آنچه که بر والیان پیش از تو
رفتهاست، از حکومت عادلانهای که داشتهاند یا سنت نیکویی که نهادهاند یا
چیزی ازپیامبر، (صلی الله علیه و آله)که آوردهاند یا فریضهای که در کتاب
خداست و آن رابرپای داشتهاند.پس اقتدا کنی به آنچه ما بدان عمل
میکردهایم و بکوشی تا از هر چهدر این عهدنامه بر عهده تو نهادهام و
حجتخود در آن بر تو استوار کردهام، پیرویکنی، تا هنگامی که نفستبه هوا و
هوس شتاب آرد، بهانهای نداشته باشی.و جزخدای کس نیست که از بدی نگهدارد و
به نیکی توفیق دهد.
از وصایا و عهود رسول الله(صلی الله علیه و
آله)با من ترغیب به نماز بود ودادن زکات و مهربانی با غلامانتان.و من این
عهدنامه را که برای تو نوشتهام بهوصیت او پایان میدهم و لا حول و لا قوة
الا بالله العلی العظیم.
از خدای میطلبم که به رحمت واسعه خود و
قدرت عظیمش در برآوردن هرمطلوبی مرا و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش
در آن است، از داشتن عذریآشکار در برابر او و آفریدگانش و آوازه نیک در
میان بندگانش و نشانههای نیک دربلادش و کمال نعمت او و فراوانی کرمش.و
اینکه کار من و تو را به سعادت وشهادت به پایان رساند، به آنچه در نزد اوست
مشتاقیم. و السلام علی رسول اللهصلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین
همه این کار رو می کنند
نباز به حافظه نیست
ابن راه حل مشکل شماست