کلا، تعطیلات چیز خوبیه!

اصلا یادم نمیاد از صبح چه کار کردم!

در این حدفراخ!

هشت بود شاید، بیدار شدم، صبحانه کره مربا و قیماق خوردم امروز. بعدش، یکم سرچ کردم دنبال فلانه موضوع علمی. یکمی با داداشم گفتمان نمودیم و بعد، شد ظهر!

آش رشته داشتیم. با سبزی تازه! خوشمزه بود. ماها کلا به آش جماعت ارادت داریم. با قره قروت سفارشی تررررررررش! 

بعدش باز خوابیدیم!

یکم ساز زدیم و عصرانه خوردیم. من لباسهای عیدمو که اساسی شسته و تمیز شده بود، اتو زدم. البته چون مامانم حساس است به این قضایا، سعی کردم لباس نو هم داشته باشم. حالا عکسش رو فردا می ذارم تلگرام.

تلگراممو راه انداختمااا! هرچند، نبودنش همه زیاد توفیر نداشت. دقت کردم دو سه روزه خونه ام، تلویزیون روشن نکرده کسی! جالبه برام! سابقه نداشت صدای این خفه باشه به مدت چند شبانه روز. جالبه برام.

آبجی خانوم کیک بار گذاشته ! منم بین لپ تابم و سازم مدام حروله می کنم. نمی دونم چقدر دوام بیارم با این کار اما مطمئنم حوصله ام سر می ره به زودی.


مدتهاست دارم سعی می کنم سر از دستگاه های موسیقی در بیارم و بفهمم چی به کیه. نشده ! هنوز متنی که فرستنده اش به گیرنده من مچ باشه، پیدا نکرده ام! منتهی،

مشغولشم!