امسال،
سر سال تحویل،
هرچی تو مغزم چرخیدم که چی می خوام از خدا،
دیدم هیچی نمی خوام !
خدایی، چیزی نمی خوام بیش از این که دارم.
حتی، فکر کردم می خوام چه کار کنم،
دیدم هیچ کار !
امسال،
حافظ کنار سبزه رو میز، استراحت می کرد!
هنوزم جلوی چشممه،
منتهی،
چه کارم بهش!
نگاه اطراف که می کردی می دیدی هرچی بخوای زیاده خواسته ای،
خدا همینها رو هم ببخشه بهت، کرم کرده است!
بماند که همه سراغ می گرفتند و جا خالی می کردند و الخ منتهی،
نمی دونم.
کار دنیا همیشه وارونه بوده است!
وقتی می دوی خواسته هات عین سایه ات، تند تر ازت دور می شن.
شاید نشسته، بهتر باشه یکم!
هه هه بچه ها دارن می رن تو حیاط سلفی بگیرند. بابام به آبجی می گه یک ماه دیگه نتایج میان! خخخخخخخخ! کلاً قلقمون همینه! تو برجک زدن! خخخخخخخ!