فهیمه امروز بالاخره اومد سر کار
یک عااااااااااالمه گپ زدیم.
بچه فهمیده ای است. بیخودکی نیست من بهش می گم فهیمه
(توضیح واسه بارهزارم، فهیمه، مردی است همکار، که خوب می فهمه)
احمد آقا هم بود. هم اتاقی فهیمه است. اومده جای اسبق من می شینه.
فهیمه سرزنش می کرد که فلان خانومه رو دیدم، خاک تو سّرت که بهت گفتم بگیرش نگرفتی، چقدر خوب شده بود.
بعد من می گفتم عی! این فلانه جور است، مرده شورتو ببره با سلیقه ات.
یکم که گذشت و تقریباً یک دور تسبیح خانومها رو دور زده بودیم احمد آقا دیگه کنترلشو از دست داد و عینهو بشکه پر آبی که بین خالی شدن و هوا کشیدن مردد بمونه هی قلپ قلپ کرد و آخرش که نفسش جا اومد گفت من از نشنال جئوگرافی بیشتر اسم حیوون شنیدم تو این مکالمه شماها! یکی رو می گید عین شتر است، یکی مغز نداره عین طوطی است، اون یکی موهاشو زررررررررد کرده عین جوجه شده است ...
بعد هم البته گفت که من تک تک آدمهای دور و برم رو دقییییییق آنالیز کرده ام و فقط از عیوبشون می گم!
گفتم خب برادر من، محاسنشون فقط وقتیه که دامن پاشونه، که اونو هم من نمی بینم!
والله!
خب من که از لای اینهمه لباس گشاد و اخلاق گند، نمی بینم محاسن اینها رو که!
شاااااااااید تو خونه شوهراشون چیزی کشف کرده باشند، دور از دسترس من!
چی بگم وقتی نه دست پخت طرف رو خورده ام نه رقصشو دیده ام نه تمیزی و مرتبی خودش و خونه اش رو دیده ام نه چه می دونم، به فیزیکش دسترسی داشته ام؟
تو محیط کار فقط می شه یک بعد طرف رو دید!
نه؟
ولی سرجمع،
حق با اونهاست!
با احمد آقا!