رفیقمون،
نو زن است!
تاااااااازه زن گرفته.
زنه زنگ زده به گوشیش، انگار بلد نیست که کامپیوتر رو روشن کنه، یک چیزی در این سطح
براش از این سر، هجی می کنه !
یادم افتاد قبل عید تهران بودیم، یک ترافیک مفصلی رو سانت سانت رفتیم، بعد نگو یکی از عواملش یک پراید بود پر از خانوم محترم ته رانی،
اینها، حتی پیاده نشده بودند ماشین رو هل بدن یک کنار
یکی شون (راننده) پیاده شده بود با چراغ موبایلش ملت رو با خبر می کرد از اینکه ماشین، متوقف شده است.
ما تو تاکسی بودیم
راننده، شیشه کشید پایین، بهش گفت هل بده و ببره کنار و الخ بعد که رد شدیم،
می گفت اینقدر که فققققط خورده و خوابیده مغزش کار نمی کنه! حالا زنگ زده به شوهره بدبخت، اون سر دنیا، تکون هم نمی خوره تا شوهره بیاد معجزه بکنه !
دیدم، به قول این رفیقمون، فقط من نیستم فوبیای زن و بچه دارم!
بلکه یکم عمومی تر باشه این درد مشترک!
این درد مشترک!
که،
هرگز جدا جدا،
چه؟
درمان ، نمی شود !