رفتم کلاس ساز
خعلی خوب زدم! ماه!
شهریه رو گرون کرده اند گویا
من فقط سه جلسه دیگه از شهریه سال قبلم مونده است. می شه یک ماه و نیم دیگه! متعسفانه!
(تاسفش غلیظ تر بود با عین)
خوب زدم دیگه. همین.
کلی هم سوال پرسیدم ازش که خب، بهرحال یک چیزهایی می دونه.
فقط ها، من نمی دونم آدم که شغلش ساز زدنه و به عبارتی با انگشتش نون می خوره، چرا اینقدر دست و پرش و ناخنش چرک و چنبله؟! عه!
خونه، پر از بوی گننننننند مرغ در حال پختن است! عق!
این ناهار سبکی که شرکت می ده، آدم می مونه که ناهار خورده یا نخورده! یک حال مسخره ای است! هم سیری هم گشنه! حالا تا بیایم عادت کنیم فلانمون به فلانه.
موهامو باید کوتاه کنم. زیادی بلند شده اند...
ماشینم صداهای مسخره ای می ده!
مرده شور صنعت داخلی رو ببره به حقّ علی. کلاچش اینقدر سفته که کمر و زانوم درد گرفته، می برم نشون می دم می گن خوبه که! نکبت ها! باید بدم دستی اش کنند برام!
همینها. دغدغه های ذهنم، الان!