یک نظریه وحشتناکی به مغزم رسیده!

از صبح، همه اش دلم می خواد حرف بزنم!

هی ترانه های بریده و تکه پاره های شعر و الخ!

یک جورایی حس می کنم یک چیزهای زیادی رو هی باید از اندرون خودم، بریزم به بیرون!

بعد دهن محترمم شده مجرای این برون ریزی! هی در قالب کلام، آن چیزها بیرون میاد!

نظریه اینه که آقا، قرار بوده یک چیزی بیرون بیاد،

حالا به هر دلیل نشده، خدا نخواسته و امکانات نبوده و الخ منتهی،

این که امکانات نبوده که دلیل قابل فهمی واسه اون چیزها نمی شه که! اونها، می خوان و باید بریزن بیرون!

حالا دیشب نشده بریزند،

یک جورکی قالب عوض کرده اند و مجرای تازه انتخاب کرده اند و خلاصه، از دهنم ... !

این تا اینجاش که هیچ، وحشتناکی اش اینه که این نظریه می تونه اثبات هم بشه به این طریق که آدمهایی که خیییییلی حرف می زنند، لابد به لحاظ جنسی ارضا نشده اند که الانه اون ترشحشون از این محلّتوش تراوش می کنه!

وحشت نکردید نه؟

خب حالا می کنید! اگه این نظریه درست باشه، اونوقت شما اگه دیدید کسی زیاد حرف می زنه، راهکارش چیه؟

چی به ذهنتون می رسه؟

هاااااااااان! باید بگیرید بکنیتش!

رکّ و راست!

اینجوری آن چیزها که ازقالب طرف فزونی یافته بوده از مجاری مربوطه و بطور ییهویی، ترشح شده، فرد پرچونه ، آروم می گیره، بشرّیت از دستش خلاص می شه!

تازه، خلاص که می گم، خلاص ها! آخه وقتی حرف کم بشه، گناه کم می شه، شر و مفسده کم می شه، غیبت کم می شه!

یعنی اینوری بگم که اگه بساط بکن بکن جور بشه،

مدینه مزبور، فاضله تر می شه!!!

حالا دیدید؟! الانه گرفتید! یک نظریه در اومد با تماااااااااااااام ذهنیات من و شما و تلاشهای ادیان و یافته های علمای اخلاق و الخ، از اونوره!

بازم فکرش بکنید! شایدم اشتباه می کنم ولی بهرحال، زین پس، اگه کسی خیلی حرف می زد، احتمال بدید که با پیاده کرد برنامة مزبور روی ایشون، ساکت بشن!


ادامه کنکاش در مجالس آتی،به شرط حیات!


 می گم،

با این حساب،

باید ترتیب تمام سخنوران رو یکجا داد؟

نه!

این تشکیک است و وارد نیست!

پاسخ اینه که اگه این کار بشه، بعدیک سکووووووووتی بر جامعه حاکم می شه که آدمها رو کر می کنه لذا،

واسه تعدیل جامعه، فقط باید بعضی ها رو نمود!

بقیه، منبرشونو می تونند که برند، خییییلی هم خوشه.