رفتم پاساژ مجاور،
یک پایه نت خریدم، تووووووووپ !
خعلی خوشحالم!
فکر می کردم هفتاد هشتاد هزار تومنی ازم بگیره منتهی،
فقط شد بیست هزار تومن!
خععععععلی به دلم نشست!
قبل عید به آبجی خانوم سفارش دادم که بیاره، بعد که اومد یک دسته سلفی آورد!
نگو که کم توضیح داده بودم، طفلک نفهمیده بود.
قبل عیدی تو نت سرچ کرده بودم شصت هفتاد هزار تومن، بعد از مغازه مجاور پرسیدم گفت چهل و خرده ای، خلاصه نخریدم تا امروز!
امروز، دیدم که حیف از اینهمه علاقه است که بخاطر نبود اسباب و وسایل، حرومی بشه لذا، دل به دریا زدم و رفتم و خلاصه، هه هه!
آقا یک کیف هم باید بخرم! حالا ببین!
کیف دو تا دارم، یکی برزنت شل است که زیپش خراب شده و هر آینه ساز ازش می افته زمین
یکی با چوب ساخته شده و بسیار سنگین!
یک برزنتی بخرم، دیییییگه مشکلی ندارم!
اصلا غصه های عالم تمام می شن!
گفت حدود چهل یا چهل و پنج تومن. به نظرم ارزش داره!
می خرمش!
فقط سازهای من کون گنده اند! باید بیارم، اندازه کونش کیف بخرم!