یک گاهی،
آدم به دیگران غبطه می خوره
نه لزوماً به چیزهای خیلی خییییلی بزرگشون. نه
گاهی،
حتی به خنده های از ته دل یک نفر!
انگار حس کنی اصلا غمی نداره
نه که بگم وضع من بده یا غمی دارم. نه
اما، این وضع خوبی که دارم، باعث نمی شه از ته دلم بخندم
باعث نمی شه عضلاتمو ول کنم و ، آروم نفس بکشم
اونقدر همه چیز سخت و ریزه ریزه و گرون پای ما در اومده تو زندگی
که نگاه هرچی می کنی، بیش از آنکه ذوق داشتنشو بکنی، یادت میاد چه کونی ازت پاره شده است تا این شده است
بعد،
فقط می سوزی!
می دونید،
بعضی چیزها،
و نه، همه چیزها،
همه چیزها، به موقعش خوش است!
و یکجا !
یک پفک، یک پفک است، به همون بی ارزشی منتهی،
لذّتی که به یک بچه می ده، هیچوقت به بزرگش نداده!
حالا همین پفک رو نخر براش، بذار وقتی قد کشید،
گونی گونی هم بخری دیگه بهش حال نمی ده
چون موقعش گذشته
بی وقت شده
اشتهای روزه دار، سر ساعتیه که هر روز ناهار می خورده
وگرنه، نه سحر اشتها داره، نه دو سه ساعت بعد از ساعت معمول ناهار!
اون موقع ها، یا بیحالی است یا زورکی!
یک همکاری داشتیم، دو سال پیش از شرکت رفت. یک خانوم.
تا با ما بود سیاه و عبوس و بی اعصاب
الان، دو دقیقه اومد سر بزنه، فقط شیهه می کشید از خوشحالی!
خوبه دیگه. غمش چیه! یک قرمه سبزی می خواد بار بذاره، خونه پر پر!
یک چیزی هم می خواد شب بده
هر سه روز یکبار یک جارو
نمی دونم.
اقلاً یک کوچه رو ما اشتباه، پیچیده ایم تو!
اقلاً یک جا!
اما به اینم اعتقاد دارم اگر هرچیزی رو راحت بدست بیاری برات اون ارزش خاص رو نداره
من تو بچگی اگرچیزی میخواستم, اول باید در محدوده قدرت خرید خانواده می بود و بعد باید با پول تو جیبی که از خانواده میگرفتم , مبلغی از اون رو جمع میکردم و بعد اون وسیله خریده می شد , بخاطر همین برام ارزش داشت
این قانون در بزرگسالی هم دنبال شد و همه بچه ها موظف بودیم از سال دوم دانشگاه سر کار بریم وحتی با درآمدکم , دست به جیب باشیم
اون زمان این قوانین , با توجه به تمکن مالی مناسب خانواده, گاهی خبیثانه به نظر می اومد
اما الان کاملا راضی از این روند پیاده شده ,هستم