مهمون خارجکی داریم باز
منتهی امروز بقیه همکارها رفتند جلسه و من نشستم که اگه لازم شد، برم پیششون
و البته، یکسری مدل سازی و الخ
یک خستگی ای دارم، که تقریبا، ناخودآگاه، دارم پنهانش می کنم!
یک پوچی، گیجی، نمی دونم!
دو سه چهار روز باید بریم سایت، شب بخواب
نزدیک های آبادی ما
شاید من شبها برگردم خونه بابام اینها
شایدم نیام
نمیدونم. تصمیم بخصوصی ندارم.
فعلا امروز بساط کرده ام که برم آبادی، فردا بیان اونجا دنبالم، تا بعدش خدا بزرگه
حقوق بهمون ندادند
خدا رو شکر من مشکل بخصوصی ندارم ولی، ملت بال بال می زنند.
خدا مشکلات همه رو حل کنه انشاالله