شب، بخیر

نوشته بود که ، هایده می گه،

کیه اهل جهنّم که خونه اش تو بهشته

...

جوابش، سفیر افغانستان در تایلند می باشد!


و نوشته بود که، با توجه به اینکه روز شنبه مناسبتی از  حضرت زینب هست گویا، لازم است دوستان عکس پدران بزرگوارشونو بردارند و ، عکس عمه  جون هاشونو بذارند پروفایل تلگرام!


خدمت باشیم یک لقمه خواب!

شب بخیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مراعات!

لال بودن چه حسی داره؟

از شما می پرسم!

از شما شصت نفر! 

آمار دارم! شصت مراجعه! دو تاش خودم بودم. بقیه، شما !

چه حسی دارید از اینکه هیچی ندارید واسه گفتن؟

خدایی،

چه حسی دارید؟

لال بودن،

چه حسی داره؟!


تمام امروز بالا سر کارگر بودم، آپارتمان رو تمیز می کردیم.

با یکی از سکنه هم مفصل دعوا کردم. 

پیرمرد بود، مراعات موی سفیدشو کردم وگرنه جوری می تکوندمش که سکته کنه!

مراعات فرمودم!

باشد که مراعاتمان نمایند زمانی که نمی فهمیم!




۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

زیاد از حد!

دو روز تعطیل بودن، واقعاً زیاده به نظرم!

معذبم!

حالا کم کم که روز بالا بیاد منم خوب می شم. کار دارم و سرگرم می شم ولی،

تا اون موقع،

جونم میاد بالا!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

موزه

عرض به حضورتون که،

تا حالا از این فیلمها دیده اید که یک عاااااالمه آدم و

 یک عالمه پلیس و 

یک عااااااااااااالمه باند مافیایی دنبال هم اند و

 به حرفه ای ترین فرم ممکن همو می کشند،

بعد ترجیع بند تمامشونم اینه که:

اون زیادی به دختره نزدیک شده

دختره در خطره

دختره جاش امنه

الخ؟

آدم فکر می کنه این دختره،

 عجب دافیه که اینهمه دنبالش اند!

بعد فیلم می ره جلو،

دختره،

یک خنننننننننننننننگی از آب در میاد که عین قاطر فقط لگد می زنه و دوست و دشمنشو نمی شناسه و دنبال جواب یک سوال مسخره ، کله خری دخترونه می کنه !

دیدید، 

نه؟

داره نشون می ده.

جیمز باندی ها اغلب اینطوری اند، 

توتمامشونم جیمز باند می کنتشون!

بی برو برگرد!


عرض به حضورتون که رفتم نخستین موزه موسیقی خصوصی ایران رو بازدید فرمودم!

چهار ماه است راه افتاده و من ده هزار تومن کمک کردم به دو شریک پایه گذارش!

یک عااااااااااااااالمه سازداشتند نامردها!

تو خیابون مهرداد، حد فاصل توحید تا حکیم نظامی، تابلو زده بود و جای پارک خوبی هم بود، منم رفتم!

می خواستم اگه داره کلی هم چیزهای موسیقایی بخرم ولی نداشت

واسه فروش ،هنوز چیزی نداشت.

عوضش،

یک اجرای زنده بود که تنبک، بالابان، ساز همونه، نی جفتی و قانون زدند برام!

برای من که نه، واسه هرکی اومده بود، عمدتاً پیرتوریست های اروپایی!

یک پسر بچه هم اومده بود کلاس، کتاب سوم هنرستان رو می زد و خب بعضی ها نشسته بودند گوش می دادند. قشنگ می زد انصافا.

سازهای باحالی هم دیدم. از جمله، ساز کرنا ! یک لوله ای بود به طول سه متر، اقلا، با یک شاخ مانندی تهش

نفهمیدم چطوری می زننش! لابد فوت می کنند یک سرش، از اونسرش صدا در میاد! هیچ سولاخ د یگه ای نداشت

تار حاملگی هم ساخته بودند! خعلی باحال بود! اینجوری بجای اینکه قنبل داشته باشه، قنبلش معکوس بود! فکر کن!

قنبل معکوسشو بذاری رو شکم محترم و، سااااااااز بزنی واسه جنین!

هه هه

انواع سرپنجه ها هم دیدم، باحال بود

کاسه یک تیکه

تار شش گل

و الخ!

یک زنگوله هم یارو داشت که واسه یک زوج آلمانی صداشو در آورد! می گفت جنسش برنج است و 4 دقیقه طول می کشه تا انعکاس صداش بند بیاد!

باحال بود! هه هه

سازهای موزه، مال مردم خراسان بود، مال مردم کردستان، جنوب ایران و سیستان

تهرانی ها، شمالی ها، یزدی ها، هیچکدوم هیچی نداشتند! هیچی! حتی دهل و الخ هم بود، مال لرهای عزیز، مال ماها، و الخ. منتهی، خیلی جاها هیچی نداشتند!

سازهای کرمان مسخره بود! با قوطه 5 کیلویی روغن نباتی قو، ساز ساخته بودند! ولی لابد صدا می داد خب! نمی دونم!

جاتون تهی بهرحال

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

صبح عید

عیدتون مبارک ...


دارم می رم اداره،


قدیمها می گفتند 

...

صبح که می ره اداره

سر کچلش می خاره!


حالا،

خب،

یا حموم نرفته بوده

یا خانومها همکارش خیلی محرک بوده اند!

کسی چه می دونه!

به نظرم باید کلا یک کارگروهی تشکیل بشه در وزارت فرهنگ، و هر آدم بزرگسالی که واسه کودک شعر می گه رو از فلانش آویزون کنه! این بزرگسالها یک چیزهای بدی تو مغزشونه که بچه فکر می کنه ا ون چیز خوبه منظورشه اونوقت بعد از چهل ساااااااااال می فهمه که ای داد! تربیت از بیخ غلط بوده!

تمام!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

ایزدی


ایزدی های سوریه رو نشون میده

و من فکر می کنم مزخرف ترین چیزی که هست،

دین است و مذهب و هر نوع تظاهری به یگانه پرستی!

هر تظاهری به اعتقاد به خدا!

موحد بودن، مستقل از دیندار بودن و بدتر از اون، مذهب داشتنه به نظرم!

وقتی موسی و شبان، مجاز شمرده می شه،

یعنی که لزومی نداره واسه عبادت خدا حتماً کلیسا بری و شمع روشن کنی و ارگ بزنی.

نه.

می شه با خدا، یکراست و بی صدا، گفتمان نمود!


تو کجایی تا بمالم پایکت

چارقت دوزم کنم شانه سرت...


ایزدی های سوریه، یا عراق، لزومی نداشت ایزدی باشند که اینطور تخمشونو داعش جمع کنه از رو زمین!

واقعا، لازم نبود ایزدی باشند!

بود؟

اصلا این خدای ایزدی، کجا بود زمانی که تار و مارشون می کردند؟ 

زمانی که زنانشونو می فروختند

مردانشونو عین گوسفند، سر می بریدند؟

کدوم خدای! کدوم کشک!

تمامشون از دم سر کار بودند! 

خدا اگه خداست، اون موقع که موسی می رسه به دریا، دریا رو می شکافه براش

به اون می گن خدا

به اون می گن که یک قدرتی داشته باشه! که بتونه ! که بکنه!

اگه به اینه که منم خدام ! اصلا بهم می گن کدخدا ! 

خدایی، لوازمی داره، نشانه هایی داره، 

پویایی خدا و بودن لحظه به لحظه اش بیخ رگ گردن ما،  به اینه، که وقتی ازش چیزی می خوای، یا بی منّت بده،

یا یواشکی بکشتت کنار بهت بگه ببین گوساله، اینی که می خوای رو می دم منتهی، مثلاً فلان!

سر یارو رو بییییییییییییییخ تا بیییییییییییییییییییخ می بره داعش،

خودش و ننه اش و باباش و تمام کس و کارش با اشک، از خدا می خوان که چاقو نبره،

ولی انگار تنها چاقویی که معجزه داشت، تو جیب حضرت خلیل جا مونده باشه!

اینها لامصب، همه اش می بره!

بدجور، می بره!

خدا رحممون کنه

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

ناهار شب!

دومین شبی است که ناهارمو ساعت هفت و نیم هشت شب می خورم.

نمی دونم چرا اینطورکی شده. یکی می گفت نفرین شده ام!

شوخی می کرد.

صبح، سر راه، حلیم و عدس خریدم. مسخره بود ولی هیچ چیز دیگه ای دلم نمی خواست. همینم نمی خواست، صرف اینکه داغ باشه و روون باشه خریدم. جاتون تهی

یک ساندویچ تخم مرغ آب پز (که خاک تو سر بانیش کنن) شد ناهار و 

تا همین نصفه شبی با لشکر چین جلسه بود باز!

یک جا، یک اشتباه فاحش کرده ام. خیلی خدا رحمم کنه که آبرو ریزی نشه و بتونم ببینم اون زمان که محاسبه می کردم چی فرض می کرده ام. ولی، به نظرم میاد اشتباه صورت گرفته باشه. 

مهم نیست. به تخمم! وقتی هیچ کس هیچ کنترلی نمی کنه، تقصیر من چیه. اصولا باید یکی که یک کاری می کنه، یکی دیگه یک کنترلی بکنه. الانه هم یک لشکر چینی نشسته اند سیر تا پیاز ماجرا رو در آورده اند و سه ماه ور رفته اند تا یک آیتم پیدا کرده اند!

خخخخخخخ!

بگذریم.

فردا و پس فردا هم باید برم شرکت. یک عاااااااااااالمه کار هست که دیگه داشتم می مردم وگرنه می موندم امشب رو. اومدم و هرچی فکر کردم چی دلم می خواد بخورم،

هیچ جوابی نداشتم.

نه که  غذا نباشه، یا نشه خرید. دلم هیچی نمی خواست.

نهایتش رفتم جگر خریدم و جاتون تهی کباب کردم و همونجا رو منقل، زدم بر بدن

بوش مزخرفه! عقم می گیره، ولی حس می کنم دارم از پا در میام کم کم!


چینی های گل، یک کادو هم برام آوردند. یکی هم واسه فهیمه. یک جعبه خیلی مفصلی بود که وقتی بازش می کردی، یک فلش مموری یک گیگابایتی، یک خط کش ده سانتی چوبی که منگوله ای بافتنی سرش بود، و یک قطعه چوبی که گویا جای کارت ویزیت باشه، کل محتویاتش بودند!

البته، دعوت شام هم گرفتند که خب، نرفتم! 

به قول رفیقمون، ولم کن حسن! عین اسب خسته ام شامم چیه با اینها !

والله

الانه منتظرم یک چایی بخورم و بعدش بریم شیر آب باغچه رو عوض کنیم و مهتابی دم در رو و خلاصه، چه عرض کنم!

گشنمه هنوزم! یک فکری باید واسه شامم بکنم!


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

اعلام وضعیت


قددددددددد یک خری کار هست!

قدددددددددددددد یک خر !!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

هشت شب


دیشب ساعت هشت بود که ناهار خوردم!

هشت شب!

این چینی ها اصلا نمی فهمند!

از دو تا هفت جلسه بودیم. بدون ناهار! سه تا چایی و چندتا بیسکویت ، فقط !


الانم میان دوباره.

عرض به حضورتون که ، صبح یک کاسه مفصل حلیم و عدس خوردم!

مسخره بود، ولی خب، اصلا دیگه صبحانه و ناهار و شامم قاطی شده.

یکی، نفرین کرده یحتمل !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

زن باس!


می گه که،

زن باس وقتی آقاش می گه زن آماده شو بریم بیرون بگه چشم، صبر کن آرایشمو پاک کنم، همین السّاعه !


و می گه،

زن باس خوشگل باشه و آشپزیش خوب باشه. اخلاقش با کتک درست  می شه!

خخخخخخخخخ!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah