عرض به حضورتون که،
اوضاع خوبه.
ساندویچمو خوردم و ،
الانم باید کار کنم.
رفتم یک زیرپایی بخرم واسه ساز،
هم لق بود هم گرون بود هم زاویه اش قابل تنظیم نبود.
نخروندم منم.
عرض به حضورتون که،
اوضاع خوبه.
ساندویچمو خوردم و ،
الانم باید کار کنم.
رفتم یک زیرپایی بخرم واسه ساز،
هم لق بود هم گرون بود هم زاویه اش قابل تنظیم نبود.
نخروندم منم.
رفتم اداره محترم مالیات
خیلی قشنگ و راحت، بیست درصد درآمد شما رو مالیات می گیرند ازتون
ده درصد هم در مغازه، به عنوان مالیات بر ارزش افزوده می دیم، می شه سی درصد
اونوقت فیگور هم می گیرند که خارجه اگه بنزینش فلانه و آسفالتش صافه و بزرگراهش روشنه و آب شربش فلانه و کلا الخ،
بخاطر اینه که خیلی مالیات می دن، دولت می تونه هزینه کنه و این جینگولکها رو درست کنه براشون!
ای تو روووووووحت که می خوای الان مخالفت کنی و الخ!
همین
موهامو کوتاه کردم!
یکم ساز بزنم، بعد برم دفتر ساختمان ببینم چی می گن این رعایا که پول نمی دن!
هه هه!
یکی از جفاهایی که عرب خیر ندیده در حق ایران کرد، این اسم سلمانی است که واسه شغل شریف دلّاکی استفاده می کنیم
چه دلیلی داره؟
چرا؟
ریشه و دلیل استفاده از این لغت چیه واسه شغلی که حداقل تا نسل قبل مذموم و پست بوده است؟
بماند که حالا ورق برگشته و به پزشکی تنه می زنه این شغل شریف!
مانیکور، پدیکور، اپیلاسیون، سرخاب، سفیداب، رنگ مو، الخ، دو لخ!
هعی ! چه بسیاری که فدای باورهای مزخرف ما آدمها شدند و چه بسیاری که از عوض شدن همون باورها، به نوایی رسیدند!
چقدر احمقیم ما انسانها!
نگاه کنید!
همین شغل رو نگاه کنید!
کار، همون کار است،
فقط دید سلیقه ای ماها عوض شده است!
فقط!
شنیدید می گن به به گل گلاب؟
این خیلی بده هاااا !
این یعنی که طرف به شما حس داره، اونم ناخووووووب !
یعنی می خواد بگیرتتون و بچّلونتتون و الخ تا آبتون در آد !
شوووووووونزده رقم شماره مرسوله پستی برام اس ام اس کرده اند،
مربوط به گواهی نامه
الانه سرچ می کنم اداره محترم پست می گه همچین مرسوله ای به ما تحویل نشده.
یعنی ها، آخرشیم.
عزّت مزید.
صبحی داشتم فکر می کردم که اگه این حکایت برف و پارو کردن، تو خارجه هم بود،
الانه قطعاً یک دستگاهی گوشه خونه همه ماها بود که اسمش مثلا بود برف فوت،
کارش این بود که برف که می بارید اینو می زدند به برق می گرفتند مثلا سمت برف، خودش برفها رو فوت می کرد یه سمت دلخواه.
که اینقدر مصیبت نکشه آدم
درست عین ماشین لباسشویی که اختراع اونها بود
عین تراکتورهایی که انواع کارها رو داره می کنه
عین همه وسایلی که مای مسلمون مدّعی پر روی بی شعور فقط با پررویی اینها رو می خریم و مصرف می کنیم و ادعای بهشت هم داریم!
یکی می گفت بحث نفت و استثمار نفت، از دید خارجی ها، این قرائتی نیست که ماها داریم
می گفت خارجیه می گه آقا،
نفت رو من خودم کشف کردم،
نحوه استخراجش رو من فهمیدم،
وسیله پالایشش رو من ساختم،
موارد مصرفش رو من کشف کردم،
الان صرف اینکه هزاران متر زیر کون توست، مال توئه؟
به نظرم جای تامل داره!
به نظرم، این مال اونه! یعنی همین چیزی که الان جاری است، این درست است! حق است!
یک جورایی،
بگذریم.
امروز یک عاااااااااااالمه برف پارو کردم. اونقدر زیاد که راستش تهش موند و فقط وسطهاش خط خطی پارو زدم که زودتر آب بشه
راست می گن هرکه بامش بیش، برفش بیشتر، هاااااا ! همون!
راستش، دیروز فقط بارون بود و آفتاب. اصلا قرار نبود برف بشه
صبح، ییهو نگاه کردیم دیدم درخت کنار پیاده رو شکسته افتاده رو دیوار حیاط!
درختهای هلوی توی خونه رو مامانم صاف کرده بود و داشت روشون پلاستیک می کشید. می گفت برف خوابونده بودشون رو زمین!
خیلی برف بود!
بعد از دو ساعت که رفتم سراغ ماشینم، برفشو زدم کنار حدود 9 سانت ضخامت داشت
و خیییییییییییلی آبدار!
خیییییییییییلی سنگین!
همون اوایل کار یک لحظه تمام کتف و کولم گرفت! دیدم ای بابا! اینجوری که نمی شه! به روی خودم نیاوردم! تقریبا سه ساعت دستم به پارو بود یک تاول مفصلی زد.
یکبار هم کم مونده بود خواجه بشم!
خخخخخخخخ!
آخه پارو رو باید نسبت به افق، خوابیده گرفت که زور بیخود به سقف نزنی و برف رو پارو بکنی.
بعد یک جایی خسته شده بودم دیگه برفه هم آبدار بود یک لحظه نرفت، پارو از اینطرف اومد که بره تو شیکمم!
خوب شد گرفته بودمش!
خواجه رو شوخی کردم. نوک پارو سمت شکمم بود که نرفت توش خلاصه.
بگذریم.
می دونستم الانه که آفتاب بشه و همه آب بشن. هیج کس نیومده بود پارو کنه. فقط من بودم. با اینحال، می خواستم خیال بابام راحت باشه که اگه دوباره امشب برف گرفت، برف رو برف نمی شه. مطمئنم اگه من نمی ریختمش پایین، دلواپسی می کشید. واسه همین، تا رمق داشتم خلاصه...
قبلا که برف پارو می کردیم، وقتی می ریخت پایین، کوه می شد و هی رو هم جمع می شد. امروز اما اونقدر آبدار بود که وقتی می رسید کف کوچه، شپلق، تمام زیری ها رو می پاشید به در و دیوار و خودش هم منهدم می شد، کف زمین رو تو نقطه فرود می شد دید! انگار بگو آب ژله ای رو داری می ریزی زمین.
یکم کت و کولم گرفته الان. یکم!
اومدنه رفتم سراغ رفیقم. راجع به طرح چوب و مدل دکوراسیون و ابعاد و اندازه ها هماهنگی کردیم. فردا، می رم یک آدرسی، اگه بتونم اون صفحه های شیشه ای که شاخه های بامبو و دیگر علف ملفها رو لاش پرس کرده بودند پیدا کنم، یک جداکننده هم بین هال و دستشویی می زنم. خییییییلی قشنگ بود. صفحه اش، اگه پونصد هزار تومن باشه می خرم! خوشم اومد ازش. اینجوری حدود هفتصد هزار تومن با کارکردش در میاد و فضاها جدا می شن. می ارزه به نظرم. قشنگ بود.
بگذریم.
برف مفصلی اومد دیشب. درحد شکوندن شاخه های درخت. رو ماشین من نه یانت ضخامتش بود. یک عااااالمه پشت بوم پارو کردیم! اینم از فاتحه انواع میوه های امسال که سرما، گلهاشونو داد به فنا!
خدا، مسخره بازیش گرفته با ما. برف اردیبهشت داریم با گرمای بهمن و دی!
زمستان است!
تند بارانی ز سوی آسمان جاریست
من رسیدم، کوله بارم خیس
خخخخخ! شععععر گفتم
چه باید کرد؟!
والله!
خیلی وقته از اسرائیل ملعون هیچ خبری نیست توی رسانه ها !
نکنه داره یک غلطی می کنه ما بی خبریم؟
علما حواسشون هست؟ !
پرینترم خراب شده. کارتریج نداره. یعنی تمام شده. باید فردا برسم بهش، اگه شد.
فردا هم می خوام برم نظام مهندسی ببینم چرا حق الزحمه ها مو نمی ده. مسخره است!
عصرش می رم خونه هرچند، قرار است آنکال باشم! تا حوالی ده خبری نشد، سه سوته می رم دیگه.
شام چی بخورم!