شب می رم آبادی
فکر می کنم دیدن بابا مامانم، حالمو خوب کنه.
هرچه پیشتر می رم،
عین بچه ها می شم...
شب می رم آبادی
فکر می کنم دیدن بابا مامانم، حالمو خوب کنه.
هرچه پیشتر می رم،
عین بچه ها می شم...
می گم، مرده شور دل آدمو ببره
والله
چیزی مسخره تر از دل، وجود نداره!
قدما هم گفته اند، البته به بیان خودشون.
اونجا به یکی می گن برو پاکترین جای یک گوسفند رو بیار،
می ره دل میاره
میگن برو ناپاکترین بخشش رو بیار
بازم می ره دل میاره
می گن حکیم! توضیح بده!
می گه پاکتر از دل چیزی نیست، اگر پاک باشه و ناپاکتر از دل نیست، اگر ناپاک باشه!
نقل به مضمون کردما. خداوند رحمت کنه حضرت امام رو، قدّس الله نفس الزکیّه.
والله
منم،
ییهو،
بی خود بیخود،
دلم گرفت دیشب.
می گم، بی خود!
الانه هم وا نمی شه نامرد!
واسه همین میگم مسخره تر از این بخش آدمیزاد، هیچ بخشی نیست.
یکبار اونقدر گشاده،
اونقدر فراخه،
اونقدر جا می ده،
میگن فلانی دلش دریاست!
دریا دل است!
عاااااالم و آدم تو دلش جا می شن!
کللللللللل دخترهای شهر توش حجره دارن،
الخ
یک باری هم اونقدر تنگ می شه اونقدر تنگ می شه اونقدر تنگ می شه بگو فلان مورچه است، فی المثل!
عیییی! آدم اینهمه ملوّن ؟
آدم که نه. دل آدم!
بگو آخه خب چه مرگته!
فردا بازم جلسه است و استنطاق و الخ، خب باشه!
فوقش پروژه ات می ره هوا،
خب بره،
به تخم چپ یابوی حضرت عبّاس!
بگو ساختمانتو شروع کردی و نگران تامین پولشی،
خب باش!
خونه داری ماشین داری می فروشی می سازی.
نگرانی داره؟
دل گرفتگی داره؟
نمی دونم.
گاهی، واسه ام سوال بود چرا بعضی ها عکس پروفایل واتس آپ و الخشونو، یک گلی گیاهی می ذارند
دیشب که دلم گرفت، فقط زورم به اون جا رسید!
رفتم هرچی عکس از خودم بود برداشتم، نمی دونم چیا گذاشتم.
فکرکنم چندتا منظرة سرد
چندتا برف!
نمی دونم.
مرض نامعلومی دارم!
ولی، خوب می شم.
رفتم کلاس
یک بچه کچلی بود، خودش هم خیلی مسلط نبود
می شه گفت،
اصلا مسلط نبود!
در حدی که پرده های تار رو روی پایین دسته گم می کرد و پا شد رفت ساز خودشو برداشت!
خخخخخخخخخ!
سازمو هم نپسندید!
فرمود نمی دونم، کر است،
نمی دونم لال است؟
یک همچین مرضی داره، گویا.
نت خوانی هم متزلزل و سست و چه بسا اشتباه! البته من خودم مسلط به خوندن نت نیستم ولی،
اینم نبود!
مهم نیست.
مهم اینه که من مشق داشته باشم و مجبور باشم کار کنم!
گلپونه ها، بیییییییییییییی همزبونی، ...
چیکارم کرد ؟
چی کارم، کرد؟
چی کارم، کرد؟
گل پونه ها، نااااااااااااااا مهربونی،
چی کارم، کرد
چیک کارم کرد!
چیک کارم کرد؟
عاخی! قشنگه ها! سرچ کنیدش گوش بکنید!
گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جداییها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر بر کشید از خاکهای تیره غم
**********
من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم
میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده ام
**********
گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد
**********
گلپونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شب ها به جز فریاد من نیست
**********
گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جداییها خدا را
سربر کشید از خاک های تیره غم
**********
گلپونه ها گلپونه ها من بی قرارم
ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستو های ره گم کرده دشت
سوی دیار آشناییها بکوچید
بامن بمانید بامن بخوانید
*********
شاید که هستی راز سر گیرم دوباره
آن شور و مستی را زسر گیرم دوباره
شاعر می گه
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دو چشم انتظارش بر سر!
ای بی خبران چه جای خواب است مرا !
(این مصرع آخر، ربطی به قبلش نداشت)
از خوش مزه های روزگار،
نون و پنیر و سبزی ای هست که یک چند ساعتی هم تو پلاستیک مونده و ، دم کرده است!
یادش بخیر، قدیمها که عروسی از امروز ظهر شروع می شد تاااااااااااااا فردا بعد از ظهر،
روز اول، واسه عصر، یک عاااااالمه نون و پنیر و سبزی آماده می شد که ملت بخورند جون داشته باشند
اون روزها، عروسی واسه زنها، معنی دیگه ای داشت
دور هم سبزی پاک کردن
دور همی نون پنیر گرفتن
چه بسا دسته جمعی، شام تدارک دیدن
چقدر بهتر بود از الانی که زنها،
تا دم دمهای بکارت بردارون،
دارن به خودشون ور می رن و
آرایش می کنند
و بزک می کنند و
عییییییییییییییییییی،
به نظرم، زن، اون موقع ها،عاقا،
از دو سری راننده و ماشین، پرهیز باید کرد!
یکی، اونی که ماشینشو خییییییلی می شوره و می سابه و بین تمام ماشینها پیداست خیلی بهش رسیده است
این آدم،
معمولا عشق ماشینه و فکر می کنه بقیه پپه اند و خودشو با ماشینش یکی میدونه و خیلی هم خرشو قبول داره،
این آدم، لایی می کشه،
تند می ره
یک باریکه جا پیدا کنه، بیخ شما می اد
و خلاصه، خیلی به خودش مطمئنه
این آدم، شعور اینو نداره که وقتی رفت بیخ یکی، ممکنه اون یکی هول کنه و حادثه درست کنه
خره
دسته دوم
اونهایی که ماشینشون خیلی کثیفه و خط خطیه و دااااغونه!
اینها، خیلی براشون مهم نیست ماشینشون
وقتی مال خودشون مهم نباشه،
به طبع مال شما هم مهم نیست اینه که خیلی خودشو اذیت نمی کنه که بخواد ترمزی بگیره
یا فرمونی بپیچونه!
یک جورایی، با توکل به خدا وائمه می رن جلو،
انگار بگو حضرات راننده باشند، خودشون کاسة ماست!
از این دسته هم باید گرخید!
نشونه اش این که ماشینشون هر هشت طرفش خط و فرو رفتگی و الخ داره و سابقه دارند به عبارتی
متعادل باشید یکم.
همین.
پاورقی این که،
اینها که گفتم، راننده های آقا منظورم بود.
خانومها که مااااااااااااهند!
جاااااااده مال اونهاست!
ماشین هم مال بابا جوناشون!
کلّا برید کنار!
هه هه!
مجددا،
کلاس ساز ثبت نام کردم!
دوشنبه ها، شش عصر
آموزشگاه رفتم اینبار .
کلاس خصوصی خیلی فاصله داشت و خیلی عقبه داشت و گرونتر هم بود
البته، نمی دونم آموزشگاه چه گلی به سرم بزنه
فقط مطمئنم که اگه وادارم کنه تمرین کنم،
یعنی اگه خودمو راه بندازه، به هدفش رسیده است. خیلی نیازی به استاد زبده نیست الان.
نمی دونم.
بهرشکل، خوشحالم. کار خوبی کردم!