۱۰۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

خرابکاری آواز


این خواننده ها رو، موقع ضبط آهنگ دیده اید؟

تو استودیو، ایستاده،

انگار خدای نکرده تنبونشونو خراب کرده اند!

همچین واااااااااااااز وای می سن،

نگو بابا داره از بالا خرابکاری می کنه، عوضی گرفته با پایین !

عیییییی!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

درد 2

بی خودی کمرم درد می کنه

نمی دونم چرا ...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

غیرمجاز!


یک اجرای خیلی قوی دیدم از سید مصطفی مداحی.
ایران ای سرای امید
بر خاکت سپیده دمید
...
بازخوانی اثر استاد لطفی
نوازندگی سریع تار و آوازی حماسی

خدایی، ما چه کردیم واسه این مملکت؟
غیر ازاینکه اگه دستمون برسه می خواهیم یک تکّه ای ازش بکّنیم و فرار کنیم بریم یک گوشه عین گربه ای که گوشت دزدیده، بگیریم لای پامونو و ازش بخوریم،
دیگه چه کردیم؟
حتی یک آواز نتونستیم بخونیم براش
تو سرمون بخوره، سرچ کنید سید مصطفی مداحی،
اسم و مشخصاتش میاد وقتی کلیک می کنی که بیشتر راجع بهش بخونی،
یک صفحه باز می شه که ازت عااااااااااجزانه می خواد اگه زیر 18 سالته، صفحه رو ببندی و ادامه ندی!
حتی بیوگرافی یک اهل هنر، در دسترس ما نیست
حتّی بیوگرافی یک ایرانی!
ما اینقدر از خودمون غریبه شده ام
و این همون عبارتی است که سید مصطفی با اون حنجره طلایی، 
با قدرت،
بیان می کنه:
که دست دشمن، در خون است!
...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

فوت وقت!


من می گم الانه که خب بهرحال نزدیک انتخابات هست و اینها،

خیلی نمی شه امر به معروف و نهی از منکر کرد.

یعنی می شه، یکم فتیله اش یحتمل پایین تره

منتهی،

علما، فصل رو از دست میدن اینطوری!

والله!

الانه دیدم ملت یک مانتو واری هایی تن می کنند که با کاموا بافته شده است

این بافتنی ها، نه که بزرگ و سنگین است،

همچین می خوابه رو تن!

یعنی طرف یکم برجستگی و فرو رفتگی داشته باشه اگه،

این لباسه، بجای اینکه بپوشونتش،

همچین، جاااااااااااااااااااااااارش می زنه !

می دونید؟

دیدید؟

خیلی بده!

واسه بعد انتخابات هم اگه بمونه دیگه می شه عید و ملت خودبخود بی اینکه تو سرشون بزنند، دیگه نمی پوشند،

تاااااااااااااااااااااا زمستون آینده هم که کی زنده کی مرده، چه بسا علمایی از بین ما برن که  دیییییییگه فرصت صدور فتوای نداشته باشند، خدای نکرده!

منظورم از علما، علمای حوزه نیستش ها!

همین خودمون علّامه ها رو می گم که محور و مدار کل کائنات احساسات و تشخیص جات خودمونه!

خود عالممون رو می گم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

درد!


می گه،


ولش کن

خودم می گم

من می گم،

تب، خوب نیست!

تب، خطرناکه !

تب، ممکنه مغز رو ناکار کنه !

دیدید پدر مادرها چقدر می ترسند بچه هاشون تب کنند؟

چون ویران می کنه!

چون تبعاتش، می تونه خیلی سنگین باشه

خساراتش...

اما درد،

حتی اگه درد دندون باشه،

کفاره گناهان است!

درد،

چیز خوبیه،

چون بی دردی، چیز بدیه!!

حالا اینها همه مفاهیم است.

می شه به خیلی چیزها اطلاقشون کرد

مثلا،

می تونم بگم،

تب انقلاب داشتن، 

خیلی خطرناکه

ویرانگره!

در عوض،

باید درد انقلاب داشت!


درد!!


درد انقلاب!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

کم باد


پنچرم

کم باد.

وقایع مرتبط باهام، اونی نیست که بخوام

کم باد!

سرگردانم

بی هدف مشخص!

سست!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شرح ماوقع! 2


دیشب،

دندونم یکم سردش شد،

میخواست بازم قر بیاد

به خیر گذشت ولی !


یک عالمه کارهای ساختمان رو رفع  و رجوع کردم.

مونده اصلاح قبض گاز

قرائت جدید کنتور، عدد کمتری رو از قرائت قبلی نشان می ده

یعنی کنتور ، دنده عقب رفته !

ولی کنتور عقبکی نرفته بود! اشتباه ثبت شده بود.

هنوز درست نشده خلاصه. باید برم چهارباغ بالا، اداره گاز.


بجز این ، دیگر هیچ.

گفتنی،

دیگر هیچ!


هزاااااااار گونه سخن در دهان و لب خاموش!

یا،

آنرا که نمودند، ببستند زبان !

(نمودن، امروزه با بار معنایی منفی، به معنی تجاوز کردن به کار می ره اما قبلاً اینطور نبوده است)


آقا، حریم خصوصی افراد محترم است. اگه کسی خواست بعضی مسائلش رو پیش خودش نگه داره، تلقی به نامحرم بودن نکنید.

عدم اعتماد و

داشتن سو ظن و

این حرکات نیست.

فقط خصوصی است!

همین.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

جواب به دو رفیق


رفیق، من گویش بختیاری رو مسلط نیستم. می تونم خیلی اش رو بفهمم اما نه تمامش رو.

حرف زدن هم که کلاً ازاون هنرهایی است که ندارم.


یک رفیق دیگه، در خصوص اون مرحوم، هرچی می تونستم، و هرچی می خواستم رو، گفتم. 

بیشتر گفتن حسنی نداره که هیچ، موجب مفسده است.

بعضی مسائل رو بذارید به حساب اینکه مسائل خصوصی زندگی من است لذا،

نه پرسش کنید، نه کنکاش! 

بکنید هم،

چیزی عایدتون نمی شه

چون فضای مجازی ظرفیت اینو نداشت که من همه چیز رو از همه کس بگم.

یادتون که هست...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

فوت

امروز،

متوجه شدم یک بنده خدایی،

از دنیا رفته است.

خبر داشتم سکته کرده و بیمارستانه اما،

وقتی شنیدم که فوت کرد

خیلی ناراحت شدم

خیلی زیاد

لزومی نداره آدمها با هم پسرخاله باشند تا از ناراحتی هم ناراحت بشن

گاهی،

واسه آشنا و فامیل خونی، آدم اونقدر ناراحت نمی شه که واسه یک هفت پشت غریب


خدا رحمت کنه همه رو

به قول راننده مون

صف، یک نفر رفت جلو!

فقط همین!

بعدش نوبت من و شماست!

پس لزومی نداره عین سگ و گربه باشیم با هم.

آدم باشیم.

فقط !




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

سفر با رییس

اونشب،

با آژانس، رفتم ترمینال کاوه

واسه اینکه راننده نخواد یک بار شهر رو بچرخه، گفتند این کارو بکنم.

بعدش کلی معطل همسفرها شدیم و بهرروی،

حرکت کردیم.

راننده، به نوعی رئیس راننده های شرکت بود و بعد از ده سال وادار شده بود خودش بشینه پشت رل!

تمام مسیر، بین 140 تا 160 سرعت رفت

و خیلی امیدوارم قدم به قدم جریمه اش کنند! فقط واسه اینکه بفهمه راننده ها هم همین کار رو می کنند که جریمه می شن!

اما مهمتر از این طرف، حکایت شام ما بود.

طبق سابقه رئیس، می دونستم بهمون شام نمی ده. با اینحال هیچی نگفتم بهش. زشت بود تو ماشینی که رئیس شرکت هست من بگم شام! قاعدتا باید شعور خودش می رسید.

آقا رفتیم و رفتیم و رفتیم یک آن، تهران بودیم! دوازده شب!

تو یک تاریکی تندی پیاده شد و بعد از مدتها ک اومد، یک قوطی پنیر دستش بود یک حلوا شکری.

سوار شد و گفت شانس آوردیم ، داشت می بست!

فهمیدم بساط صبحانه است و شام رو پیچونده،

دیگه جاش بود که بکوبمش!

 حرفشو ادامه دادم، وگرنه بی شام می موندیم؟

یک مدت سکوت حاکم شد!

بعد، به راننده گفت بچرخیم شاید جایی باز باشه

و از منم اصرار که نه مهم نیست، الان جایی باز نیست

و خوبه باز نبود! وگرنه بوق سگ اگه یک لقمه  غذ ای پختنی کسی نشون من می داد عق می زدم!

خلاصه، چرخیدیم و همه بسته بودند و طرف هی عذر خواست!

هی عذر خواست

هی  عذر خواست!

مزه  داد

رسیدیم دفترمون، نگو نون از اصفهان خریده بود اصلاً

منم چایی گذاشتم و نشستم نون و پنیر خوردم، یک چایی بیییییییییییییییییرنگ هم دادم رئیس!

خسبیدیم !


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah