۱۰۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

زن باس!


می گه که،

زن باس وقتی آقاش می گه زن آماده شو بریم بیرون بگه چشم، صبر کن آرایشمو پاک کنم، همین السّاعه !


و می گه،

زن باس خوشگل باشه و آشپزیش خوب باشه. اخلاقش با کتک درست  می شه!

خخخخخخخخخ!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خسته2


خسته شدم!

خیلی خسته شدم!

اتاق ما هم شده قهوه خونه!

هرکی خسته میشه میاد،

دیگه هم نمی ره !

خب، حق دارند، منم از صبح می رم اتاق این و اون!

ولی خدایی من نمی مونم، اینها میان می مونند!

خفه می شه آدم!

خب خدایی یکم کار هم داریم ما !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خانوم ما!


دو هفته بسیااااااااار پر کار پیش رو داریم

خدا رحممون کنه!


بعد از ظهر خانوم ما میاد شرکت!

از چین و ماچین اومده!

فامیلش یونگ یونگ هست!

آقای کونگ همراهی اش می کنه !

مسخره کرده اند با این اسامی مزخرف!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

شام، ماهی


هوا سرد شده است...

بابام می گفت قدیمها می گفتند باید توت رو روی کرسی خورد!

یعنی تا فصلی که توت ها می رسه، هنوز باید کرسی رو سر پا نگه داشت!

فکر کن!

رفتیم یک فروشگاه بزرگ صفحات ام دی اف!

چقدر باحال! صفحه به چه بزرگی! فقط دویست هزار تومن! بعدش، نمی دونم چطوری می شه ییهو قیمت تمام شده اش چهار پنج برابر می شه!

مهم نیست

ماهی دارم می پزم. اصلا معلوم نیست که دیگه ناهارم چیه شامم چی! ناهار یک ساندویچ فلافل،

مسخره است



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مار و خر


خسته شدم!

پدر آدم در میاد با این ساعت کار !

تازه شنیده شده که مدیر عامل فرموده بهتره نیم ساعت بین روز واسه ناهار وقت بدیم هرکسی از خونه ناهار بیاره، که ما نخریم، بعد نیم ساعت عصر بیشتر بمونند پرسنل!

خدایی ها،

خدا نه شاخ به خر بده، نه پا به مار !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

فضول!


عجججب فضولهایی پیدا می شن ها !

پرسیدن گواهینامه چی ؟

گواهی نامه آشپزی از موسسه ساناز و سولیما !


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

گواهی نامه


هه هه، گواهی نامه ام اومده گویا! 



مجاز شدم،

ای جان،

دارم می رم به تهران!


شعر از اندی ، با اندکی تغییرات !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

وفا !

صبح که می رفتم سر کار، نزدیکهای شرکت، از یک کوچه نسبتاً فرعی رد شدم

مسیر همیشگی ام اونجاست

یک مسیر نسبتا باریک، با کلی سرعت کاه 

یک جایی، یک خانوم و آقای مسنی داشتند از رو به رو می اومدند.

پیدا بود آقاهه، تکیه اش به خانومشه

هر دو امّا، سنی ازشون گذشته بود.

اگه همونطوری می رفتم یک جایی بهشون می رسیدم که مسیر نسبتا تنگ تر می شد و من فکر کردم این باعث پریشانی اونها می شه

خیلی مونده به تنگنا،

توقف کردم

توقف کامل!

به خانومه که خیلی نگران نگاه من می کرد، با دست علامت دادم که عجله ای نیست...

و بعد،

همون چند ثانیه ای که تاتی تاتی کردند و اومدند از کنار ماشینم رد شدند،

فقط نگاهشون کردم...

به خوشبختی شون، غبطه خوردم راستیاش!

من، به سن اونها برسم، از مرده ام کسی خبر نمی گیره چه برسه که سر صبح اونقدر قشنگ و رمانتیک...

نمی دونم کجاش اشتباست...


یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب

بود آیا که خدا زین دو سه کاری بکند؟


عصری که برمی گشتم، داشتم فکر می کردم قدیمها، زن یک کارهایی داشت

مشغله داشت

تعریف شده بود

امروز روز اما،

خودش شده یک مشغله!

داشتم فکر می کردم چند درصد از متاهل ها، 

الان که بر می گردند خونه، تازه یک پروژه ای دارند به اسم "زن گردانی" !

این که زن محترم رو حالا برداری و دوباره قار قار قار به خیابون و کوچه و بازار آویزون باشی که ایشون دلش باز بشه

یا مثلاً فلانه کار رو که می شده خودت سر راه یک تصمیمی بگیری و انجام بدی، 

نباید تنهایی انجام بدی،

تا بیای خونه،

دسته هونگ رو برداری،

عبوووووووس،

غیرقابل پیش بینی،

حسّااااااااااااااااس،

ببریش که ایشونم اعمال نظر کنه!

عموماً هم که پاشون تو دلشونه و نمی تونند خودشون بیان سر قرار.

باید بری بیاریشون!

بعد ببری بذاریشون!

می دونید،

همون که گفتم!

از یار شاطر،

تبدیل شدن به بار خاطر !

بعد می گن چرا ! خب مگه مغز خر خوردن آدمها؟!

غیرتی نشید. همه اینطور نیستند. آدمها، با هم متفاوتند. یادش بخیر خانوم مهندس بود قدیم قدیمها می اومد وب ما. بچه تهران بود. می گفت من تصمیم گرفته ام با ترافیک تهران نجنگم، بلکه بعنوان بخشی از زندگی ام، بپذیرمش، توش موسیقی گوش بدم، نمی دونم فکر کنم، ازش لذّت ببرم!

دیوونه بود، می دونید؟

با زن هم،

لابد می شه زندگی کرد

ازش لذّت برد

منتظرش شد

باهاش موسیقی مشترکی داشت!

نمی دونم!

من هیچّی نمی دونم !

شب بخیر


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مجاور آن!

تازه برگشتم خونه

گمونم هفت عصر باشه

یک عالمه شرکت موندم. ظاهرا، پروژه ما هواست! ابهاماتی که الان مطرح می شه رو هیچ مدل نمی شه پاسخ داد!

یک پروژه سد سازی، به احتمال خیلی زیاد، تعطیل خواهد شد، قبل از اینکه با شکست رو به رو بشه، انشاالله!

مهم نیست.

عصر رفتم بازار. واسه پرینترم جوهر می خواستم، مشکی نداشت

واسه تو خونه یک مدل سنگ مصنوعی لازم داشتم، پیدا نکردم. این پسره هم پول رو گرفت هی قر میاد حالا!

مهم نیست. درست می شه

راستش،

تو بازار یراق آلات و شیرآلات و الخ که می چرخیدم، یکم ناامید شدم. چقدر چیزهای قشنگی هست که احتمالا من هیچوقت نتونم مشتری اینها باشم!

خیلی گرون بود همه چیز

بعد نمی دونم اینها که این قماش رو می خرند، چرا دیگه از خونه بیرون میان! خب بهشت رو می سازند تو خونه، بیرون و ترافیک و الخ چه خبره؟!

هعی!

شاعر می گه ،دل خوش سیری چند! بعید می دونم اونها که تو اون خونه هان، بفهمند کجاند! بعید می دونم از گلوی همه شون آب خوش پایین بره! دغدغه ها، عموما بزرگ می شه با بزرگتر شدن خونه ها !

نمی دونم

سرم درد می کنه یکم

می رم بخوابم

بعدش می رم میوه می خرم.

و یکم، لابد ساز می زنم.

هفته دیگه از شنبه تا خرتناقش، جلسه جلسه جلسه! فکر نکنم بتونم برسم به کلاس ساز.

اینها اصلا ما رو به تخمشونم نمی گیرند! هرمدل که بتونند و بخوان جلسه می ذارند، به ما فقط ابلاغ می کنند!

ما، 

تخمشونیم!

یا نهایتش مجاور آن!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

با هم و تک تک


پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ

نیست بالاتر از سیاهی رنگ!


این بیت رو، اگه سر هم بخوین اوج تعریف از رنگ سیاه است ولی وقتی تک مصرع می شه،

می شه سنبل نا امیدی و یاس!

بیت درسته، موجش مثبته و مصرع تک، موج منفی!

...

پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ!

...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah