۷۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

زمان


یک عالمه از زونکن و کلاسورهای زمان فوق لیسانسمو ریختم بیرون و،

کلا یک باریکه ازشون نگه داشتم و ،

باقی رو دور ریختم

در این بین، یک عالمه آدمها و اسامی بود که اصلا هیچی ازشون تو ذهنم نبود

آدمهایی که انگار روزگاری بینمون مودتی بود

نمی شناختمشون !

یادم رفته بود!

یک چند فقره هم نامه بود

یکی که به استاد راهنمام نوشته بودم!

مو به تن خودم سیخ شد!

معدومش کردم!

مرد خوبی بود. بهش ارادت داشتم. بسیار زیاد...

فقط چند تا دفترهای خوشنویسی ام رو نگه داشتم که دیگه به هم چسبیده بودند و تا بازشون می کردم پاره می شدند!

اونها رو هم دور می ریزم...

مرحله بعد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تشخیص!


بابام می گه،

به تنهایی عادت کرده ای، لابد اینجا بهت سخت می گذره.


راست می گه

می دونید،

راست می گه! 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تعطیلات

کلا، تعطیلات چیز خوبیه!

اصلا یادم نمیاد از صبح چه کار کردم!

در این حدفراخ!

هشت بود شاید، بیدار شدم، صبحانه کره مربا و قیماق خوردم امروز. بعدش، یکم سرچ کردم دنبال فلانه موضوع علمی. یکمی با داداشم گفتمان نمودیم و بعد، شد ظهر!

آش رشته داشتیم. با سبزی تازه! خوشمزه بود. ماها کلا به آش جماعت ارادت داریم. با قره قروت سفارشی تررررررررش! 

بعدش باز خوابیدیم!

یکم ساز زدیم و عصرانه خوردیم. من لباسهای عیدمو که اساسی شسته و تمیز شده بود، اتو زدم. البته چون مامانم حساس است به این قضایا، سعی کردم لباس نو هم داشته باشم. حالا عکسش رو فردا می ذارم تلگرام.

تلگراممو راه انداختمااا! هرچند، نبودنش همه زیاد توفیر نداشت. دقت کردم دو سه روزه خونه ام، تلویزیون روشن نکرده کسی! جالبه برام! سابقه نداشت صدای این خفه باشه به مدت چند شبانه روز. جالبه برام.

آبجی خانوم کیک بار گذاشته ! منم بین لپ تابم و سازم مدام حروله می کنم. نمی دونم چقدر دوام بیارم با این کار اما مطمئنم حوصله ام سر می ره به زودی.


مدتهاست دارم سعی می کنم سر از دستگاه های موسیقی در بیارم و بفهمم چی به کیه. نشده ! هنوز متنی که فرستنده اش به گیرنده من مچ باشه، پیدا نکرده ام! منتهی،

مشغولشم!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

برهوت


کسی به کسی نیست چرا!

اینقدر مشغولید؟!

خوش به حالتون باشه، انشاالله!


به بابام می گم یک قاب نقره سفارش بده

یک قاب عکس!

می گه داخلش چی بذاریم؟

گفتم می پرسم براش!

حالا، چه تابلویی هست که اونقدر ارزش داره که قاب نقره سفارش بدیم براش؟!


من دلم می خواست می شد قالی کوچیک و ظریفی رو به دیوار می کوبیدم!

مشکل اینه که، اولا قالی در اون حد کوچیک نداریم!

بعدشم، این قالی های نسبتا بزرگ رو نمی شه بکوبی به دیوار! تاب نداره!

تازه اگه بکوبی هم، قالی قر می شه!

ولی فکر کنم بشه یک گلیم قشنگ رو سایز کرد و کجکی کوبید به دیوار، یکم فضا جون بگیره!

نه؟

فکر خوبیه! باید جدی بگیرمش!



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

چرت و پرت3


همای وقتی می خونه،

آدم،

آدم که نه، منظورم خودمم،

من،

هی احساس می کنم چونه ام می خواد شل بشه و هی دلم می خواد حرف بزنم!

حرف که نه، از همین نق های بی صدا !

حرف به مدل خودم.

ولی کنترل می کنماااااااااا! راحت باشید شما!

الانه که می خوند، یک جایی داشت می گفت دیوانه چو دیوانه ببیند ، خوشش آید.

جدا، چرا ؟!

چرا؟

فکر می کنه خودش تنها نیست و کسی دیگه هم عین خودشه؟

یا فکر می کنه از یکی عاقل تره و بر یکی برتری داره؟

اصلا، دیوانگی چیه؟!

نکنه بیش فهمی باشه!

دیوانه ای دیدید که غمگین باشه؟!

غم چی؟

غم کی؟

غم چرا!

دیوانه ماییم که از همه چیز حرص می خوریم!

رفیقمون چندی قبل گوشی موبایل خرید، می گفت نمی دم که دست بچه هام! خرابش می کنند!

شب عیدی، بچه اش سرطان غدد لنفاوی گرفت!

یعنی گرفته بود، معلوم شد!

کلاً دیگه نیومد سر کار!!

به هیچ تلفنی هم واکنشی نشون نداد!

تو اس ام اس، فقط التماس دعا!

الان باور کن حاضره خودشو جر بده، بچهه رو به بهبود باشه!

اینم از اون کارهاست!

امسال سه بار رفت مشهد، یکبار کربلا!

ولی چه می فهمی آخه مش کربلا! 

شاید خدا، 

خدایی می کنه برات اون بالا!

انّما اموالکم و اولادکم فتنه!

می گه مال، فتنه است!

فرزند، فتنه است!

من دیروز که عینکمو گم کردم فهمیدم فتنه چیه ها! مزه هندونه ای که عین قند بود برام پا ماشین، 

شد زغنبوت !  (؟)

ذات هندونه که عوض نشدش، گیرنده های ما ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

تکرار یک تجربه سخت!

تقریبا،

پدرمون در اومد!

یک گوسفند قربانی کرد بابام،

بعد قصاب نامرد نیومد واسه کشتنش، گفت شب عید سرش شلوغه

بعد مجبور شدیم خودمون ذبحش کردیم و الخ!

از گرفتن دست و پای گوسفند زنده موقع ذبح کردن بگیر تاااااااااااااا کمک به کندن پوستش و شقّه کردنش و خرد کردنش و کز دادن کله پاچه اش و حتی کندن گودال واسه دفن خونش و محتویات شکنبه بوگندوش،

خلاصه ، تااااا یکم کمک در کباب کردنش...

راستش، واسه من اصلا کار خوشایندی نبود. پارسال که گوسفند کشتم واسه ماشینم،

دیدم نه دیگه، فامیل،

 اونی نیست که بشه از این زحمتها داد بهش.

از جور نبودن وسایل سلّاخی در اون سطح بگیر تا امروز که همه کمر دردی و پا دردی بودند و از بلند کردن هر چیزی تا نشستن واسه هر کاری عاجز بودند!

انصافا همه کار کردند، بخصوص داداشم و خانومش منتهی، خسته شدیم، و معلوم نیست امشب مجبور بشیم مامانمو ببریم واسه درد کمر و زانوش، یا زن داداشمو، یا خود داداشمو واسه دیسک کمرش!

راحت ترین کار، کار بابام بود! صبح ساعت هشت در رو باز کرد یک گوسفند فرستاد تو خونه، در رو بست،

و رفت!

پونصد ششصد هزار تومنی باید پول بده منتهی، این کارهایی که از صبح تا حالا کردیم، به نظرم ارزش نداشت.

من خودم گوشت رو از سیتی سنتر می خرم در میاد کیلویی چهل و پنج هزار! حدود دو برابر چیزی که بابام و همکارهام می خرند منتهی،

به نظرم،

ارزش داره !

والله داره!

من فکر می کنم بهترین کار اینه که آدم هییییییییییییچ کاری نکنه!

هییییییییییییییچ مسوولیتی قبول نکنه!

فقط بگه من که نمی تونم! بگیم یک نفر بیاد!

درس بشه براتون! خدا واسه تنبلها وسیله سازه! هیچ کاری نکنید! والله!


...

بگیم یک نفر بیاد...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

خواب آلود

عین اسب خوابم میاد

بالاخره تعطیل کردیم و،

اومدیم آبادی.

خعلی سرده هوا

زمستونه لامصّب!


ظهری، سر راه خونه، ایستادم پای نیسان هندونه ها و، دو تا هندونه خریدم به 14 هزار تومن.

از قرار هر کیلو، دو هزار تومن

باد می اومد و سرد بود

بعد هم کارت خوانش نمی خوند و معطل شدیم و بالاخره، بعد از یک عالمه، سوار شدم سمت خونه.

خونه که رسیدم، دیدم عینک آفتابی ام نیست

خعععععععععععععلی ناراحت شدم!

رفتم بالا اما هرچی نگاه کردم دیدم نمی تونم هضمش کنم!

سوار شدم و برگشتم پای هندونه فروشیه!

عینکم، افتاده بود توی جوب!

یک زمانی،

صد و خرده ای هزار تومن خریده بودمش

مارک بوگنر

خیلی خوشحال شدم از بازیافتش! انصافاً به چشمم نشسته و خعلی راحته به چشمم.

کلاً، یکم بی حواس شده ام. خیلی همه چیز قر و قاطی شده. اون چند روزها صبح که رفتم پای ماشین دیدم درش بازه! از شب قبل، اصلا قفلش نکرده بودم! شکر خدا، کسی متوجه نشده بود و اتفاقی نیفتاد امّا،

بهرحال، گیج می زنم!


عوارض سنّ زیاد!

خوابم میاد!

مهمون اینجاست و باید شام بخورم و خلاصه، لحظات کند می گذره برام!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

نقل از علی


ای مالک! اگر شب هنگام، کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش نکن،

شاید سحر، توبه کرده باشد و تو ندانی!


این رویه اسلامی است!

و به نظرم ،

بایدبگم،

اسلام مرد،

وقتی علی به شهادت رسید!


البته، ماخذ حدیث فوق بر من مشخص نشد.


می گم،

نمی خواد نیت کنید سال دیگه یکم اطلاعات مذهبی به گنجینه مملو از دانشتون اضافه کنید،

می گم،

همین دو سه روزه که دست و دلتون به کاری هم نمی ره،

یکی دو خط سرچ کنید

نه واسه اینکه مذهبی بشید خدای نکرده!

نه.

واسه اینکه بفهمید، ادعای مذهب نباید بکنید جماعت کذّاب!!!

من و شما کجا و ادعای دین و مذهب کجا؟ گه خورده باشیم من با شما!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

مالک

یک برگه پیش نویس از تو کشو کشیدم بیرون، که چیزهایی که باید ببرم آبادی رو بنویسم، یادم نره ظهر

برگه ای اومد،

با این شعر:

دل منه بر الفت دشمن که تا گرم است آب

گرچه می جوشد به آتش لیک با وی دشمن است!


یعنی، این می شه آخر تیز بینی و کلام یک شاعر.

خدایی، قدیمها، حرف مفت کمتر بود. شاعرش ، غیر از اون مجیز گوها، اعم از درباریان یا شعرای مذهبی حتی،

بقیه، حرف که می زدند یک چیزی تو کلامشون بود

یک درسی

پندی

ترانه سراها هم همینطور

الانه مردک بی هنر، زور می زنه ترانه می گه!

تمامشون. از جمله، رها اعتمادی! گم شو بابا!

آقا مجری هستی، خوب،

برنامه سازی، خوب،

ولی دیگه هنر هر کاری رو نداری انصافا!

ترانه سرا!

مسخره.

من بارها گفته ام اگه توان داشتم، پایان نامه فوق لیسانسمو جمع می کردم از تو هر جای مملکت که بود، بعد آتیشش می زدم و خاکسترش رو می دادم به آب!

آدم نباید هر مولودی داشته باشه!

هر چیزی شایسته نیست که به آدم منسوب باشه حتی!

اصلا شاعر می گه، تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد!

حالا وقتی کسی چیزی می نویسه، سند میده دست تاریخ که من فهم و درک و شعور و سوادم اینه!

و این خیلی بده! بخصوص بعد که می فهمی! بعد می بینی سند نفهمی منتشر کرده ای از خودت!

نمی دونم چرا دانشجوها اینقدر اصرار دارند که هی از خودشون مقاله و کتاب و الخ در کنند! بابا، درسته امتیاز داره اما، هر نونی، به هر قیمتی، خوردن نداره والله!


تلگرامم رو موقتاً حذف کردم. حافظه گوشی پر شده بود و مدام عق می زد، منم برش داشتم، نففففففس بکشه یکم! چون اصلا دلم نمی خواد براش کارت حافظه بخرم!


دیشب حدود یکربع به سه بیدار شدم و دیگه نشد بخوابم. رفتیم استقبال کربلایی. جاتون تهی.

تابلو فرودگاه رو که نگاه می کردی، هر پنج تا سفر نجف، یکی هم دبی زده بود! اینه! مردم انقلابی... اگه چیزی زیارت کردن داشته باشه، شاه مردان علی است، و آثارش، نه جک و جنده های دبی! هرچند، از آثار علی نهج البلاغه هست که شرط می بندم احدی از من و شما لای کتابش رو هم باز نکرده ایم!

من ندارمش. اگه کسی داره امانت بده منم بخونم.


ای مالک...

دستور حکومتی به مالک اشتر ، در بیان رویه و تکلیف استاندار علی!

ای مالک...


سرچ کنید، می بینید جامعه چقدر علوی است! چقدر از باطن تهی یا غنی است. چقدر تظاهر به دین. سرچ کنید!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah

چهارشنبه ، سوری

اخبار، بحث چهارشنبه سوری است

یکی می گه این نمود عبور سیاوش از آتش افراسیاب است و جشن بی گناهی او.

شاید درست

نمی دونم

یادمه یکی می گفت دم عید است، ملت از رو آتیش می پریدند که پشم و پیله هاشون بسوزه و به نوعی، نظافت بشن واسه شب عید!

نمی دونم. شاید

من، سالها بود آتیش نسوزونده بودم

دیشب هم تو خونه بودیم. به خواهرم گفتم اقلا یک کبریت روشن کن بنداز کف آشپزخونه، از روش راه برو!

ولی، نرفتیم جایی

آخرین بار، نمی دونم یک یا دو سال پیش بود

چوب جمع کردیم و ، آتیش روشن کردیم

و این، اولین باری بود که من لذّت آتیش سوزوندنو حس می کردم...

خیلی قشنگه آتیش!

رنگش،

رقصش،

نازش!

اینکه اگه بهش نرسی، بی هیچ تعارفی، می میره!

و وقتی می رسی، شعله می کشه!

و اگه زیاد برسی،

خودتو هم می سوزونه!

اینکه وقتی بهش هدیه می دی،

خیلی درگیر محتوای هدیه ات نیست!

گاهی، 

از یک خاشاک بی ارزش،

بیشتر گر می گیره تا از یک تنة کلفت درخت!

گاهی بقای وجودش، به اندک چیزی بند است!

حتی به یک برگ کاغذ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
arash shah