یک سفر رفتیم ایلام.

سمت ایلام

سه روز و دو شب.

طبیعت مسیر، فوق العاده بود.

از فریدن اصفهان و برف انبار بگیر و برو تا خرم آباد و پل دختر و تمامی دهات و قصبات بین راه.

برخلاف تصور من که برف و سوز و سرماست، اما هیچ خبری از سرمای استخوان سوز نبود. فقط یک عاااااالمه لباس من بار زدم، بیخود.

به نظرم نمی رسید جایی واسه اسکان مسافر بشه پیدا کرد توی این مسیر. منظورم از جا، یک جای شیک و تمیز که بشه فارغ از هر چیزی، پولشو داد و یک شب خوابید. بعداً باید سرچ کنم اما، خدایی اگه پول داشتم یک زنجیره خونه های کوچولو کوچولو می ساختم تو این مسیر!

می دونید، داشتم فکر می کردم تو این مسیر زن رو نمی شه برد! دیروز صبح تو پل دختر یک جایی صبحانه خوردیم که اگر چه سالم بود و چیزیمون نشد منتهی، میکرب رو به چشم می دیدی! حالا تصور کن یک زنی هم باهات باشه که با دیدن این چیزها بااااااااااااد به خودش بکنه و هی بگه عی و عوی!

خب زهر می شه!

چه کار می شه کرد تو یک شهر کوچیک کثیف؟

 گشنگی از یک سو، رنج همسفر از یک سو!

اونجا باید عیسی باشه آدم که غذا رو از آسمان براش بدن پایین!

 ولی بهرحال، بذارید از خوبیهاش بگم.

تو همون پل دختر ردییییییییییییف خیابون، ملت کامیون می شستند! کارواش بود همه اش! کارواش ماشین بزرگ!